امیرحسین گنج بخش
برای شکفتن جنبش سبز و مقابله با شکافتن آن
این نوشته بر آن است تا نشان دهد که چگونه تاکید بر خصلت پلورالیستی جنبش سبز عامل اصلی گسترش و تعمیق آن است؛ و بر خلاف تبلیغاتی که چندصدایی بودن جنبش را عامل شکاف و تفرقه و در نتیجه تضعیف جنبش معرفی میکند، کثرت گرایی جنبش نه تنها آن را نمی شکافد بلکه هر چه بیشتر شکوفا می کند.همچنین، در این نوشته نشان خواهیم داد که بهترین پروژه ای که می تواند همهء نیروهای درون جنبش سبز را، با حفظ هویت سیاسی آ فرهنگی، به همکاری و رقابت تشویق کند، کمپین انتخابات آزاد است. به عبارت دیگر، کمپین انتخابات آزاد همچنانکه می تواند محل رقابت دیدگاه های مختلف باشد محل همکاری آنها نیز هست.
طرح مشکل
یک مشکل واقعی وجود دارد که حذف گرایان به بهانه آن می خواهند جنبش سبز را تصفیه کنند. به زعم دوست گرامی رضا سیاووشی این مشکل را میتوان چنین فرمول بندی کرد:
"چگونه ائتلاف وسیع جنبش سبز را حفظ کنیم بصورتی که نیروهای محافظه کارتر در آن باقی بمانند. حتی یک قدم فراتر باید برویم، یعنی نه تنها ائتلاف وسیع جنبش سبز را که بخش مهمی از نیروهای درون حکومت را در بر گرفته است حفظ کنیم، بلکه چه کوششی کنیم که این ائتلاف گسترش یابد تا بخشی های دیگر از جامعه را هم جذب کند."
امروز دو پاسخ برای این معضل که جنبش سبز در برابر خود دارد وجود دارد و فرادستی هر کدام از این دو پاسخ راهبردها و راهکارهای خود را خواهد ساخت و می تواند به نتایج و عواقب گوناگون منتهی شود.
پاسخ نخست: تصفیه و تقیه در جنبش سبز برای حفظ جنبش کافی ست چند دقیقه ای به عکس ها و تصاویر تلویزیونی تظاهرات خیابانی بنگریم تا همزیستی فرهنگ ها و گرایشات سیاسی گوناگون را لمس کنیم. به این لحاظ تا امروز کسی ادعا نکرده است که جنبش سبز یک جنبش متکثر و پلورالیستی نیست و در آن گرایشات مختلف و متفاوت، و گاه متضاد در کنار یکدیگر حضور ندارند. اگر بخواهیم تنها یکی از ویژگی های جنبش سبز را که موجب تفکیک آن از بقیهء جنبش های نیم قرن گذشته است، برجسته کنیم، و آن را نشانه بلوغ ملت ایران بدانیم، همانا همزیستی میان گرایشات متفاوت و گاه متضاد است. اما با این همه اخیرا شاهدیم که عده ای همین برجسته ترین ویژگی جنبش سبز را می خواهند به نقطه ضعف آن تبدیل کنند و جنبش سبز را از بستر همزیستی و همکاری گرایشات گوناگون، به محل تصفیه حساب برای حذف کردن گرایشات دیگر تبدیل کنند.
متاسفانه تمایلات مسلکی که در تمام گرایشات هوادار حکومت (سکولار و مذهبی) وجود دارد آغازگر این روند حذف شدن است به گونه ای که می کوشد برای این جنبش یک تاریخ، یک نحله سیاسی، و یک هدف تعیین کند. برای شرکت کنندگان در جنبش، بیعت با آیت الله خمینی و اعتقاد به انقلاب را خواستار است، و "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر" را چارچوب عقیدتی سبز معرفی میکند. خلاصه حفظ "شبه دموکراسی" نظام جمهوری اسلامی و قاعده مند شدن آن را غایت چنین حرکت بزرگی قرار داده است. این همان روشی است که پس از دوم خرداد هم در پیش گرفته شد. در انتخابات دوم خرداد پیروزی خاتمی زمانی ممکن شد که مخالفان نظام جمهوری اسلامی به پشتیبانی از وی وارد صحنه شدند، اما از همان ماه های نخست رهبران دو خردادی کوشیدند چهارچوب حرکت دو خرداد را همین تاریخ، نحله سیاسی و هدفی را که امروز برای جنبش سبز ارایه می دهند تعیین کنند. تقسیم بندی خودی - غیرخودی را اختراع کردند. لیبرال و سکولار را همسنگ حزب الله و ثاراله قرار دادند، و حرکت ۱۸ تیر را که دانشجویان برای خواست های آزادی خواهانه به خیابان ها ریخته بودند زیر لوای تندروی و زیادی خواهی، لعن و نفرین کردند. هر سخنی خارج از چارچوب نظام را خیانت خواندند. نخواستند بپذیرند که بخش بزرگی از آرایی که به اصلاح طلبان دینی داده شده است، توسط کسانی به صندوق رای ریخته شد که از بن با این حکومت مخالف بودند اما بر این نظر بودند که سخنان اصلاح طلبان در باره جامعه مدنی و دموکراسی گشایشی برای رسیدن به آزادی است. تصفیه آزادیخواهان اصیل در حرکت دوم خرداد، خطکشیها و مرزبندیها با دموکراسی لیبرال و عاقبت تأکید بر اجرای قانون اساسی، به تصفیه خود اصلاحطلبان دینی انجامید و احمدینژاد را بر مسند قدرت نشاند. دلیل پیش کشیدن تجربه دوم خرداد، رابطه معرفتی آن با جنبش سبز است. آن دیدگاهی که جنبش سبز را ادامه ذهنیت حاکم بر دوم خرداد می داند سرانجام بهتری را تدارک نمی بیند.
همزاد سیاست تصفیه، سیاست تقیه است. سیاست تقیه بر این مبنا استوار است که برای حفظ اتحاد در جنبش سبز افکار و عقایدی که خارج از چهارچوب نظام جمهوری اسلامی است ابراز نگردد. یعنی گروهها و جریاناتی که چهارچوب نظام را نمیپذیرند سکوت و تقیه اختیار کنند تا هم رهبری جنبش دچار اضطراب نشود که مبادا این جنبش قصد دارد نظام را زیر پرسش ببرد واز طرف دیگر هم بهانه به دست روزنامهی کیهان ندهد و خشونتطلبان را خشمگین نکند. سیاست تقیه سخن گفتن خارج از چهارچوب نظام را عامل شکاف و تفرقه مینامد. نکته شگفتانگیز در این گفتمان این است که حتی اشارهای به سخنان اصلاحطلبان حکومتی که آغازگر این شکاف بودند هم ندارد. اما ایراد اصلی به تفکر تقیه این است که به جای توصیه به رهبران نمادین جنبش سبز برای دست کشیدن از سخنان تفرقهانگیز، گریبان جوانان و مردم را در خیابان میگیرد که تاکنون رفتارشان نمونهی تابناکی از مدنیت در برابر سبعیت جمهوری اسلامی است. پاره کردن عکس و یا شعار ضددیکتاتور نشانه رفتن عامل و آمر این سبعیت است. این گفتمان جای کنش و واکنش را عوض کرده است. سکوت آغازین جنبش سبز را صفیر گلوله ای که سینه ندا را شکافت، شکست.
سیاستگزاران تقیه در عین حال هیچ راه عملی نیز برای حفظ تکثر جنبش سبز نمیدهند و تنها دنباله روی را توصیه می کنند. این روش از جانب جریانات معلوم الحالی که از بدو انقلاب به دنبال جناجی از حکومت دویدهاند* قابل فهم است اما برای کسانی که سالها مروج اندیشه جمهوریخواهی بودهاند سرنوشت غمانگیزی است.
سیاست تصفیه و تقیه به آنجا کشانده میشود که طرح هر نوع شعاری که در چارچوب «اسلامیت» نظام نگنجد مورد اعتراض قرار میگیرد. شگفتانگیز آن است که هر شعاری که تاکنون از طرف جنبش سبز طرح شده است که در آن نام ایران بوده، به بهانههای مختلف مورد اعتراض این گروه قرار گرفته است. «جمهوری ایرانی» و «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» از این جمله اند.
پاسخ دوم: شکفتن همه گلهای جنبش سبز در استراتژی انتخابات آزاد مخملی شدن مبارزهء انتخاباتی و خیابانی شدن اعتراضات مردم، این بار برخلاف ۲ خرداد که نزاع بزرگی میان هواداران شرکت در انتخابات و مخالفان شرکت در آن، درگیر شده بود، کسانی را که رای نداده بودند با کسانی که به دنبال رای خود بودند را همراه و همسرنوشت کرد. این یک گسست معرفتی به معنی پایان یافتن انتخابات به سبک و سیاق جمهوری اسلامی است. از منظر نیروهای سیاسی نیز مخملی شدن انتخابات و خیابانی شدن جنبش، نیروهای سیاسی را، برخی خواسته و برخی ناخواسته، کنار هم قرار داد. تا جایی که سرنگونیطلب هم در کنار اصلاحطلب به دنبال رای مردم بود. ناگهان جنبش سبز با مجموعهای از نیروهای سیاسی و فرهنگی مواجه شد که هم تاریخ نیستند اما در خیابان همسرنوشت شدهاند و عاقبت یکسانی در دادگاههای فرمایشی جمهوری اسلامی انتظارشان را میکشد. فرو ریختن این دیوارهای ایدئولوژیک بهترین نوید برای همزیستی نیروهای سیاسی در ایران فردا است و بزرگترین دغدعه برای حکومت که از همراهی بیشترین علیه کمترین می هراسد (بی جهت نیست عوامل امنیتی حکومت در خارج به سرعت به این «وحدت کلمه» تاختند). همراهی به معنی این که هیچ کدام از نیروهای شرکتکننده در جنبش سبز نه مجبور باشند گذشته خود را مسکوت بگذارند و نه آیندهای که برای ایران ترسیم میکنند را مطرح نکنند. در عین حالی که حاضرند بر سر اختلافات سیاسی به نزاع و کشمکش دموکراتیک بپردازند در کمپینی قدم بگذارند که هدف آن فراهم کردن فرصت برای همه نیروهای سیاسی است تا برنامه خود را به ترازوی صندوق رای بسپارند. دوام همه جریانات سیاسی ار جمله اصلاحطلبان دینی هم در این همزیستی و همیاری خواهد بود.
با پیوستن به کمپین انتخابات آزاد حاکمان فعلی نیز در فشار قرار خواهند گرفت تا مشروعیت خود را نه از طریق سرکوب بلکه از راه صندوق راه بازیابند.
تردید نباید کرد که ورود به چنین کارزاری بسیاری از سوءظنها کمرنگتر و اختلافات ایدئولوژیک بیاثرتر خواهد شد. احساس ایرانی بودن را جایگزین هویتهای مسلکی خواهد ساخت و راه را برای ساختن دولتی درخور چنین ملت بزرگی هموار خواهد کرد.
فراموش نکنیم که آیتالله خامنهای مدتهاست که حق دلسوزی برای نظام را از پایهگذاران جمهوری اسلامی سلب کرده است. شاید این بزرگترین درس انتخابات ۲۲ خرداد باشد. مسکوت گذاشتن شعار های آزادیخواهانه و چشم داشت به رحمت رهبری بزرگترین اشتباهی است که رهبران نمادین جنبش سبز میتوانند بکنند. تغییر رفتار حاکمان زمانی میسر خواهد شد که خود را در مقابل جنبش عظیمی ببینند که رحمت این را دارد که با وجود همه نابکاری ها، در صورت تمکین، آنان را نیز در مسابقهء «حاکمیت صندوق رای» شرکت دهد، و آن چیزی جز کمپین انتخابات آزاد نیست**. منظور از کمپین انتخابات آزاد مجموعه ای از پروژه ها برای اینجا و اکنون است و نه آرمانی فعلاً دست نیافتنی و یا خواستی اکنون ناممکن. راهبرد انتخابات آزاد فقط در کمپین آن عملی میگردد.