سُروده ای از آبتین آیینه با سپاس و ستایش ِ گِزنفُن تاریخ نگار ِ برجسته ی یونان ِ باستان که اگر"کوروش نامه"اش را با همه ی کاستی هایش برای ما به یادگار نمی گذاشت؛ کوروش بزرگ ناشناخته تر از شناخت ِ هم اکنونمان می بود
پنجره ی پگاه را بازهم در درازی پرده ای پنهان از پهنای خواب بیداری ام در هنگامه ی هفتمین روز ِ آبان ماه می گشایم
رنگین کمان ِ برگ های پاییزی پهنای پرده ی نگاهم را بر ترانه ی سبز ِ سرو ِ تنها تندیس می گرداند تن ِ تنیده تناور در برگه های سوزنی در کهکشان ِ شیری جُستار ِ نخستین را راه یابی می کند در گُسل ِ زمینیان زمین با اکنونیانی، چونان آدمک هایی دیوزاد بر گرده ی همدیگر در انجام ِ گسستن، دیوسالاری می کنند بر هر دژی دیوبانان ِ پولاد بر سر، چشم در آتش پای در آهن تازیانه بر دست برده گیری برده فروشی، برده کُشی را می گسترانند چکه های آب و تکه های خشک ِ نان، پردیس ِ آرزوی بردگان ِ بازمانده گشته است زیرا زمین در بند ِ بردگی و گسل ِ گسستگی فرو افتاده است بدینسان: پروانه گردان ِ پردیس ِ زمین برخاست: من کوروش: مادرم ماندانا* شاهدُخت ِ ماندگار ِ ماد که مهربانی و دل آوری، پدرم کمبوجیه پارسای روزگار ِ پارس که پارسایی و دادگری را بر من دلآرام گردانیدند آموزگار ِ فرزانه ی پارتم خردمندی و دلاوری را نگین ِ نگاه ِ نگارم گردانید بدین گونه: بر پردیس ِ پریسای آتش رویی چون پانته آ* در نیآمدم بردگی اش را به خواب بانوی افسانه ای بازگرداندم شُوی به جنگ رفته اش را بازگشتاندم تا در آغوششان شادمانی ی آرامش، رامش را سایه بان باشد تا پند ِ پیوند ِ پیمان ِ پانته آ، پندار ِ نیک ِ پیمان را با گفتار ِ نیک بگستراند تا در بستر ِ نیکویی ها نیکی ی کردار زاینده ی اندیشه ی نیک گردد با آدمیان در چهار گوشه ی زمین سخن ها گفتم: تا با یکدیگر جانکوبی و جنگ، برده کِشی و برده داری نکنند جانداران دیگر بویژه اسبان و سگان را خویش ِ خویشتن بدارند آنگاه آذربرزین در گستره ی مهر ِ مهربانی، دل ِ دلاوری و داد ِ دادگری بر دل های آرزومند ِ بابِلیان آغوش گشودم آنگاه بند ِ گودال های سیاه را برکندم بردگان ِ در بند و سربداران را آزاد، آنان را در سرسرای های خویش در بارگاه ِ داد بنشاندم من برده داری را برابری آوارگی را آسودگی گستگی را پیوستگی فرمان دادم کینه ورزی را مهرورزی ویرانی را آبادانی سُوگ گُذاری و سینه گُدازی را سُرور و شادمانی گردانیدم تا خوان ِ گسترده ی زمین برای همگان کام بخش شود تا گیتی از گسل ِ گسستگی به پیوند ِ پیوستگی نخستین بار راهبر گردد بدینسان من کوروش: شاه ِ بردگان ِ گسل ِ گسسته ی دیروزان شاه ِ فرزندان ِ فروزان ِ اکنون و فردای کیهان شاه ِ آزادگان، شاه ِ شاهان، شاه ِ جهان با باور ِ بلند ِ خرد و مهربانی بر بام ِ دلاوری و دادگری آرامش ِ شادمانی را در کام ِ برابری در بستر ِ زمین، ماندگار گردانیدم تا راستی و آشتی را پیوسته راهبر، دروغ و دشمنی را از اندیشه ها دور، در اندوخته های اندوه اندرز گرداند من جهانگیری را برای جهانداری جهانداری را برای آزادی و آشتی ی آدمیان، برابری را برای زنان و مردان، ارمغان آوردم تا زنان و مردان هموند و همسر بر آوارهای دیوار ِ دیدار آشیانه ی آغوش ِ رامش را بر آسمان بُگشایند تا رُخ از رُخداد و روی از رویداد گشوده؛ بر نگارستان ِ نگاه ِ هر نگار دیوان ِ دیده ی دیدار نگاشته شود من خرد را خدای خویش ِ خویشتن، مهرورزی را پروانه ی پگاه ِ پردیس ِ هر دم دلاوری را بانگ ِ بلند ِ دادگری دادگری را دلآرام ِ دلآوری ی دل ها آهوی آرزوی آدمیان گردانیدم من نخستین آشیانه ی آشتی دروازه ی دیدار ِ دل ها را روی به گستره ی گیتی سامان دادم تا همگان از هر رنگ، آیین و نژاد در جشن ِ نوروز در پاسارگاد در گردهمایی ی گیتی گستر دیوارهای دیدار را فرو ریزند؛ تا آتش ِ آشتی افروخته، آرامش ِ سُرودن شکُفته، آواز ِ پرواز نواخته گردد تا پویشگران ِ جهاندار، جانسالار ِ جهان بخش، جاویدان، شاهنامه ام باشند بدینسان پس از درگذشتم، پیکر ِ بی جانم را به خاک بانوی پاسارگاد بسپارید تا مُشتی خاک ِ ایران، میهن ِ ماندگارم گردم. * اشاره به ماندانا مادر کوروش بزرگ دختر واپسین پادشاه ماد آسیتاگس است؛ مادها نخستین شاهنشاهی ایرانیان را (550 تا 705 پیش از میلاد) برپا کردند. * اشاره به پانته آ پریسای شوشی همسر آبراداتس از نزدیکان ِ پادشاه آسور است که هنگام ِ پیروزی مادها او را به بارگاه کوروش ارمغان آوردند. گوتنبرگ- سوئد http://abtinaeineh.blogfa.com/ |