شمه اي كوتاه از سوابق تحصيلی و مبارزاتي ویکتوریا آزاد
تحصیلات؛
كارشناس ارشد پرستاري ـ فوق لیسانس نرسینگ ازدانشگاه گوتنبرک ـ سوئد و مدیریت دانشگاه بوروس در كشور سوئد ، هم چنین دارای لیسانس علوم آزمایشگاهی از دانشگاه باکو.
شغل؛ نرس در بخشهای مختلف واحدهای درمانی در کشور سوئد، مدير پروژه توسعه بخش هاي درماني ، رييس خدمات درماني در بخشهاي مختلف بيمارستاني و درماني ، مدتی کوتاه استاد دانشگاه( Gothenburg university) در رشته مديريت و ساختارسازي
سوابق سیاسی ویکتوریا آزاد؛ :
در سالهای قبل از انقلاب از سن ١٢ سالگی تا حدودا ١٤ سالگی در ارتباط با هسته های مخفی خمینی در تهران قرار گرفتم و هم چنین تحت تعالیم دینی حسینیه ارشاد و خانم مریم بهروزی که بعدها نماینده جامعه زینب و نماینده مجلس شورای اسلامی شد قرار داشتم. از سن ۱۵ سالگی يعني دو سال قبل از انقلاب آشنایی با ادبیات چپ و جریان های سوسیالیستی و کمونیستی، سمپاتی و آشنایی با اندیشه ها و اهداف سازمان چریکهای فدایی خلق از طریق بزرگسالانی که در زندگی ام بودند، هرگز پیوند و یا همکاری تشکیلاتی با چریکها نداشتم چون نه سنم اجازه میداد و نه عضوگیری سازمان چربکهای فدایی خلق امر آسانی بود. بعد از انقلاب فعالیتهای گسترده ای درهمکاری با حوزه دانش آموزی، دانشجویی و کارگری سازمان فداییان داشتم که منجر به چندین دستگیری و فرار از ایران در اواخر سال ۱۳۶۲ شد. قبل از ترک ایران در آن سالهای سخت هجوم فاشیسم اسلامی مجبور شدم بهمراه همسر اولم که از اعضای تشکیلات حزب توده ایران بود تهران را به مقصد جنوب ترک کنیم و در فاصله ۶۰ تا ۶۲ در جنوب ايران شهر اهواز مخفي بودیم، محل مخفيگاه ما توسط برخي فعالان تواب حزب توده لو رفت و مجبور شدیم اهواز را بسمت تهران ترک کنیم. در آن اوضاع به شدت امنیتی تشکیلات سازمان فداییان که کاملا قلع و قمع شده بود و اکثرا یا در زندان بودند یا اعدام شده بودند برخی مسئولین سازمانی با من در پیوند بودند، توصیه آنها این بود که از ایران خارج بشوم و اگر شده موقتا خودم را حفظ کنم و در ایران نمانم. تمام وقت فکر میکردم گناه ما چیست؟ آیا برای کسب یک کشور سعادتمند و زندگی با کرامت و بدون سیطره استبداد باید کشورم را ترک کنم؟ در همین قرار و فرار بودیم که در يك حادثه كاملا اتفاقي توسط دوست صميمي و هم کیشم قانع شدم كه ايران را عليرغم ميلم ترك كنم. او و همسرش از راه آستارا به ما کمک کردند که از طریق مرز ایران و شوروی به آذربایجان ( باکو) پناه ببریم. البته از طریق یک خویشاوند خبردار شدم که حکم اعدام من صادر شده بود. بالاخره به باکو رفتیم و مدت هفت سال در باكو كه در آنزمان تحت سیطره اتحاد جماهير شوروي بود بدون داشتن حق پاسپورت شهروندی زندگی و فعالیت سیاسی داشتم. سرنوشت ما در باکو بسیار اسفناک است که در کتاب آینده من روایت خواهد شد. بالاخره در دسامبر ١٣٧٠ در تلاطم آزادي جمهوري هاي تحت نفوذ حزب كمونيست شوروي و اعلام استقلال کشور آذربايجان (باكو) آن كشور را به مقصد سوئد ترک کردم. در باکو ما از بسياري از حقوق شهروندي محروم بوديم حتي پاسپورت ما به زبان روسي " بي وطن" نام داشت. زندگي سياسي و خصوصي من نيز در کشور سوئد تلاطمات زیادی را بدنبال داشته است. علاوه بر وظایف مادری و با داشتن دو فرزند و وضعیت مالی سخت طولی نکشید که تحصیلات آکادمیک خود را در دانشگاه گوتنبرگ بعد از چهار سال زندگی در سوئد آغاز کردم. در عین حال فعالیتم را با سازمان فداییان خلق (اکثریت ) دوباره از سرگرفتم و مسئولیتهای مختلفی در سازمان داشتم. با کسب آگاههیهای سیاسی به سبک اروپا پیوند عاطفی من با سازمان فداییان به پایان رسید و به همکاری ام با سازمان فداييان در سال ١٣٧٣ برای همیشه پایان دادم.
در سال ١٣٧٧ عضو حزب چپ پارلمانی سوئد شدم و بعد از سه سال فعاليت فشرده در حزب و انجام وظايف گوناگون در حوزه بين الملل، زنان، خدمات درماني درسال ١٣٨٠ میلادی از طرف حزب چپ سوئد جهت شرکت در انتخابات مجلس سوئد برگزیده شدم که در گوگول قابل رؤیت است. در آنزمان همزمان که در لیست انتخابات پارلمانی و کمپین های حول و حوش آن شرکت داشتم تمام وقت در بیمارستان به عنوان نرس کار میکردم . نتیجه رای گیریها این شد که بنده از رتبه شانزدهم در لیست کاندیداتوری به رتبه چهارم دست پیدا کردم که بسیار موفقیت چشمگیری بود ولی هنوز برای ورود به مجلس کافی نبود. به پیشنهاد اعضای هم حزبی در لیست کاندیداتوری کمون (استان) به عنوان نماینده در کمیته امور کودکان، جوانان و خانواده انتخاب شدم و بمدت دو سال نماینده شورای شهر در بخش کمون موندال در غرب سوئد بودم و با سوالات مربوط به حوزه خانواده ، کار و مسکن فعالیت میکردم.
همزمان عضو سازمان عفو بین الملل سوئد بودم و عضو گروه ایران و عضو شبکه زنان سازمان عفو بین الملل . هم چنین در سال ١٣٨٠ میلادی مسئول کمیسیون زنان حزب چپ سوئد بودم و در یک مقطع نماینده ویژه در کمیسیون بین الملل بخش پارلمانی حزب چپ در دیدار با مقامات پارلمانی اتحادیه اروپا ١٣٨۲. و تمام این مسئولیتها را در حالی داشتم که بعنوان نرس هم کار میکردم و از دو فرزندم نیز نگهداری میکردم و در ایران هم از راه دور به وضعیت خانواده ، دوستان و هموطنان تا آنجا که در توانم بود کمک میکردم.
در دوره هاي گوناگون سخنگوی جامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی درشهر گوتنبرگ نیز بودم و در آنجا فعالیتهای وسیعی در ارتباط با نقض حقوق بشر در ایران داشتیم.
در سال ١٣٨٣ همکاری با حزب پارلمانی چپ را کامل پايان دادم. دلیل آن تغییر نظرات سیاسی و رویکردهای ایدئولوژیک من و تاز همه مهمتر عدم تاييد مناسبات مماشات گرانهٔ کشور سوئد با حكومت ايران بود. من يا بايد نماینده منافع سوئدیها ميبودم و يا به فكر آزادي ايران و منافع ملی ایرانیان در مقابل حکومت ضحاک و آدمکش اسلامی، بدیهی است که من دومي را انتخاب كردم و از حزب پارلمانی چپ سوئد خارج شدم و به حجم مبارزه با رژیم اسلامی افزودم. از طرف همکاران سوئدی که اغلب نمایندگان شهرداری و پارلمانی پیامهای تاسف دریافت کردم و برخی میگفتند دلمان میخواست تو را به عنوان نخست وزیر سوئد ببینیم، حیف که ما را ترک میکنی.
بد نیست با سایت شخصی من که انعکاس دهنده بخش کوچکی از فعالیتهای من هست نیز آشنا بشوید؛
http://www.victoriaazad.com/index.php/fa/
در سال ١٣٨٢ میلادی عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوری خواهی شدم و ابتدا در گروه اجرائی برای برگزاری اولین همایش اتحاد فعالیت میکردم سپس بعنوان عضو شورای اجرایی اتحاد جمهوری خواهان ایران در نشست وسیع در آلمان برگزیده شدم. متاسفانه این جریان به انحراف رفت و در عمل مواضع راستگرايانه هماهنگ با اصلاح طلبان داخلي او موجب ريزش كاملش شد و من از این جریان فاصله گرفتم و استعفای رسمی و مطبوعاتی خود را انتشار دادم.
بعد از پایان همکاری با اتحاد جمهوریخواهان ایران به این نتیجه رسیدم که مشکل کشور ما جمهوریخواهی یا پادشاهی خواهی نیست مشکل فقدان دموکراسی خواهی است پس طولی نکشید که مبتکر تاسیس گروه «مجمع پیوند دموکراسی خواهان ایران» شدم و در سال ١٣٨٥ در پیوند با شبکه همبستگی ملی ایرانیان و درهمکاری با یاران داخل ایران و خارج از ایران و هم چنین با حضور شاهزاده رضا پهلوی کوشش بسیاری مصروف به تشکیل کنگره ملی ایرانیان صورت دادیم .تلاشها ی مجموعه ما منجر به یک اجلاس بزرگ در پاریس با حضور بخش بزرگی از نمایندگان اپوزیسیون متکثر ایران شد اما در این اجلاس به دلیل فشار احزاب قومی جهت پذیرش شروط آنها، اتحاد از هم پاشید و هیچ توافقی حاصل نشد. این احزاب قومی متاسفانه با حداکثرخواهی و شرط فدرالیسم و ملت سازی زیربار هیچ توافقی نمی رفتند و حتی خودشان هم با هم دچار تشتت بسیار بودند و انشعابهای متعددی را تجربه میکردند. متاسفانه بشکل گیری یک جبهه فراگیر با موانع جدی روبرو شد و این گروه بزرگ با دستاوردهای خوب ولی انسجام شکننده از هم پاشید.
کمی بعد «شبکه جهانی سکولارهای سبزایران » در همکاری با دکتر اسماعیل نوری علا و سایر عزیزان در سال ١٣٨٩ تاسیس کردیم و با تمرکز بر ایده سکولاریسم سعی کردیم گفتمان ولایی را به چالش بکشیم. ابتکارات دکتر اسماعیل نوری علا در این زمینه قابل سپاسگزاری و تقدیر است. در اولین اجلاس شبکه جهانی سکولارهای سبز تشکیل یافت اينجانب منتخب مجمع وسیع سکولارهای سبز در شورای اجرایی شبکه شدم و فعاليتهاي گسترده اي در غالبهاي تشكيلاتي و تئوريك و توليد انديشه صورت داديم. وب سایت این شبکه پایگاه بسیار خوبی برای کسب دانش سیاسی بوده و هست. اما دررگفتمان عملی و تشکیلاتی این جریان هم با دستاوردهای خوب اما سمتگیریهای نه چندان درست و خودمحوري و استبداد صعب درون تشكيلاتي از طرف مسئول اين جريان نتوانست نیروی وسیعی را که به گرد خود جمع کرده بود نگاهدارد و با نیروی اندکی تا مقطعی به کار خود ادامه داد ولی در نهایت تعطیل شد. گزارش مختصری در مورد شبکه سکولارهای سبز
http://www.seculargreens.com/Toronto-Conference/Victoria-Azad-report.htm
تلاش برای تشکیل شورای نجات ایران در گفتگوهای تنگاتنگ با شاهزاده و یاران دیگر ادامه یافت. من کماکان با شرکت فعال در جلسات مختلف رایزنی ، ترغیب یاران داخل کشور به شرکت در این جلسات، تنظيم منشور و ادامه گفتگو با سران احزاب قومی ، تلاش براي تشكيل يك ائتلاف بزرگ را ادامه میدادم. در آنهنگام طرح شورای نجات ایران را به شاهزاده تقدیم کردم ولی ایشان در گفتگو با سایر مشاورین خود طرح شورای نجات را به شوراي ملي ايران تغییر داد و شورایی با این نام تاسیس کردند اما من در این شورا حضور نیافتم و ایشان و شورای ملی را به حال خودش گذاشتم چون هیچ شورایی در بدو تاسیس نمیتواند ادعا کند که « ملی » است. « ملی» یعنی اینکه بخش زیادی از نمایندگان مردم را دربربگیرد این شورا چنین نمایندگی نداشت، پس این شورا اساسا ساختار ملی نداشت. من هم چنین مخالف حضور فیزیکی شاهزاده در این شورا بودم، نقشی که برای شاهزاده تعریف کرده بودم نقش یک نماد معنوی و وکیل مردم در محافل بین المللی در حمایت از مبارزات ملت ایران بود، نمادی که در صورت ایفای رل اصلی خود میتوانست منشأ یک تحول ساختاری در ایران باشد، من ایشان را یک سرمایه ملی میدیدم که نباید بیهوده خرج میشد. بهرحال شورای ملی ایران تحت رهبری ایشان دچار نقصانهای عدیده ای بود از جمله نفوذ عناصر رژیم در ساختار شورا ، کارشکنی تا آنجا پیش رفت که به لحاظ سیاسی شاهزاده را کاملا زمینگیر و منزوی و بی اثر کردند بطوریکه همانطور که از اول حدس زده بودم ایشان مجبور شد در مشاورت با بنده شورا را ترک کند. عليرغم اقبال كوتاه مدت از این شورا ولی در ادامه شورای ملی با ريزش فراوان نیرو مواجه شد و نهایتا معلق شد.
سال ١٣٨٩ اتحاد زنان ایران برای دموکراسی را بنا گذاشتيم که هم در داخل کشور و هم در خارج از کشور صدای بزرگی به پا کرد و امید جدیدی ایجاد کرد . این جریان با آرم مخصوص و میثاق محکمی برای بازیافتن حق زنان برای شرکت وکسب قدرت سیاسی اعلام موجودیت کرد. یک هییت یازده نفره از چهره های سرشناس فعالین زنان مسئولیت سازماندهی این جریان را بعهده گرفت. منشور اتحاد زنان برای دموکراسی را در بسیاری از رسانه ها انعکاس دادند از جمله در اینجا میتوانید مشاهده کنید؛
: اعلام موجوديت تشکل مستقل سياسی زنان ايران به نام اتحاد زنان ايران برای دموکراسی (آزاد)
https://news.gooya.com/politics/archives/2012/03/138229.php
متاسفانه علیرغم جلب افکار عمومی و سیاسی این جریان نیز با توطئه زنانی که با احزاب قومی کُرد در پیوند بودند از هم پاشید و وب سايت و مركز اداره آن تعطیل شد.
بعد از این وقایع مدتها مستقل فعالیت میکردم و در نوشتن مقالات و انجام مصاحبه ها و ادامه مشاوره دادن از طریق فضای مجازی به شاهزاده رضا پهلوی از هیچ تلاشی دریغ نکردم. جلسات بحث و گفتگوی فراوانی با گروههای قومی، جمهوریخواهان ، مشروطه خواهان و شاهزاده بصورت مجازی تشکیل میدادم تا هم شاهزاده با فضای اپوزیسیون آشنا بشود و هم شاید بشود به توافق مشترکی دست پیدا کرد. مشکل بزرگ ما با «احزاب قومی» این بود که آنها قوم خود را یک “ملت مستقل” میدانستند و خواهان تحمیل شرط فدراتیو شدن ایران در پسا جمهوری اسلامی بودند در عین حال تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی را قبول نداشتند و حق تعیین سرنوشت در ادبیات سیاسی آنها غالب بود. این موارد باعث شد ما هرگزنتوانیم به منشور مشترکی دست پیدا کنیم.
بالاخره تصمیم گرفتم شبکه ای تأسیس کنم که با ارائه یک منشور همه جانبه که خواسته های کلیه نیروهای سیاسی را شامل بشود بسترهای اتحاد مخالفین جمهوری اسلامی را شکل بدهم. دیماه ۱۳۹۷ شبکه ایرانیاران را تاسیس کردم و منشوری که به امضای ۷۵۴ نفر از سراسر ایران و خارج رسید را به اپوزیسیون ایران ارائه دادیم. این منشور و تشکیل شبکه با استقبال بسیار زیاد نیروهای داخل کشور مواجه شد. اعضای راهبردی این شبکه از چهره های سرشناس داخل و خارج تشکیل شد. ما اعلام کردیم هدفمان اضافه کردن یک گروه سیاسی دیگر نیست بلکه ما میخواهیم حلقه اتصال گروههای مختلف باشیم و یک آشتی ملی فراهم کنیم لذا رایزنیهای بسیاری را با حضور شاهزاده رضا پهلوی تدارک دیدم. لازم به یاددآوری است که منشور شبکه ایرانیاران تحت عنوان « تفاهم نامه پیشنهادی شبکه ایرانیاران برای اجماع مخالفین جمهوری اسلامی » مورد تایید شاهزاده قرار گرفت و ایشان تاسیس شبکه ایرانیاران را با توییت رسمی اعلام و تبریک گفتند و آرزوی موفقیت کردند. این تفاهمنامه را در ویدیو زیر میتوانید گوش بدهید
و در لینک تلگرامی زیر بخوانید ؛
تفاهمنامه پیشنهادی «شبکه ایرانیاران»برای اجماع مخالفین جمهوری اسلامی
https://fa.petitions.net/iranyarannetwork
دستور کار شبکه، راه اندازی رایزنی با رهبران جریانهای مختلف سیاسی با حضور شاهزاده رضا پهلوی بود و در این راستا گامهای بزرگی برداشته شد.
در آنزمان احزاب قومی علیرغم اینکه منشور شبکه ایرانیاران را مترقی و راهبردی تلقی کردند اما آنرا ناکافی دانستند و لذا مورد تایید آنها قرار نگرفت. خواست آنها این بود که ملت تلقی شوند و در چهارچوب ایران ، حکومتهای فدرال تشکیل بدهند خواستی که مورد تایید ما نبود. شبکه ایرانیاران در همان دوره کانال تلگرامی ، توییتر ، فیس بوک و اینستاگرام خود را تاسیس کرد و در عرض مدت کوتاهی مخاطبین بسیاری پیدا کرد اما متاسفانه طولی نکشید که توییتر شبکه را هک کردند و اینستاگرام و فیس بوک شبکه و حتی من که موسس شبکه بودم را هم مسدود کردند و دسترسی ما به کانالها غیرممکن شد. کانال تلگرامی شبکه نیز بارها در خطر مسدود شدن بود اما نجات یافت و تا پیروزی کامل و تفوق بر جمهوری اسلامی به کار خود در راستای مبارزه، تولید محتوی و آگاهیسازی ادامه خواهد داد. آدرس کانال شبکه ایرانیاران در تلگرام؛
https://t.me/iranyarannetwork1398
شبکه ایرانیاران
علیرغم تجارب تلخ و شیرین در این وادی پر فراز و نشیب تسليم نشديم و نمیشویم ، ما براي پيروزي نور بر ظلمت پابرجا و اميدوار میرزميم. ایرانی آزاد و آباد و سرافراز ممکن است.
این چکیده ای بود برای معرفی نویسنده هر چند که با جزییات روزی در کتاب وی همه چیز نقل خواهد شد.
مبارزه براي رهايی ايران ادامه دارد!
ویکتوریا آزاد