آرشام پارسی
هر طور که مایل هستید خودتان را معرفی کنید
ویکتوریا آزاد، فعال سیاسی و فعال حقوق زنان
بیست و هفت سال در نبرد با سیاهی، چهل و چهار سال دارم !
تحصیلات، لیسانس ازدانشگاه نرسینگ گوتنبرک ـ سوئد و دارای لیسانس علوم آزمایشگاهی از باکو. دارای همسر و دو فرزند هستم.
سوابق، عضو سابق سازمان چریک های فدائی خلق ایران سال پنجاه و هفت و سپس سازمان فدائیان اکثریت از سال پنجاه و هشت شمسی، عضو سابق شورای هماهنگی اتحاد جمهوری خواهان ایران، سال ها عضو حزب چپ پارلمانی سوئد و کاندیدای پارلمان سوئد در سال دو هزار و دو، نماینده شورای شهر، عضو سازمان عفو بین الملل سوئد شعبه زنان، مسئول کمیسیون زنان حزب چپ سال دو هزار و پنج ، نماینده ویژه در کمیسیون بین الملل بخش پارلمانی حزب چپ در دیدار با مقامات پارلمانی اتحادیه ارئپا در سال دو هزار و چهار، سخنگوی جامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی درشهر گوتنبرگ سال دو هزار و چهار، دارای مقالات متعددی هستم که در سایتم موجود است
چطور شد که فعال حقوق بشر شدید؟
من هم فعال سیاسی و هم فعال حقوق بشرم که البته برخی معتقدند که نمی توان هم این بود و هم آن، اما به اعتقاد من تلاش برای احقاق حقوق بشر در ایران عین تلاش برای استقرار دمو کراسی است. اصولاً حقوق بشر یک مقولهی سیاسی است، برای اینکه حقوق بشر بطور کلی، یعنی حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی که در کشورهای مختلف بر اساس نوع ساختار سیاسی از سوی حکومتها اعمال می شود. بنابراین، احقاق حقوق بشر در یک جامعه ارتباط مستقیم با ساختارهای سیاسی یک جامعه دارد و تقاضای اجرای آن نیز نیاز به دخالت در سیاست و حرکت های سیاسی مشخصی دارد که سیاستمداران را به چالش می کشد.
خُب چه شد که فعال حقوق بشر و سیاسی شدید ؟
تربیت و فرهنگ غالب در خانواده ی من سیاسی و مبتنی بر حقمداری بود . بیاد دارم وقتی فقط 12 سال داشتم یعنی سال 1353 چنانچه خواستی داشتم که به نظرم منطقی بود در صورت عدم موافقت والدینم، دست به اعتصاب غذا می زدم و البته پدر و مادرم با احترام به اعتراض من پاسخ در خور می دادند. من در مقابل مسائل اجتماعی، سیاسی و اتفاقات حول و حوشم هرگز نتوانستم بی تفاوتباشم.
به نظر من انسان ها باید بتوانند برای سرنوشت و زندگی خود تصمیم بگیرند و دولتمردان موظفند که امکانات اجتماعی و ساختار سیاسی کشور را به گونه ای هدایت کنند که امکان تأثیرگذاری و مشارکت مردم در تمامی عرصه ها فراهم شود. من برای استقرار چنین نظامی فعالیت می کنم. بنظر من سیاست دولتی مبتنی بر روندهائی است که در آن جا برای من و شما تصمیم گرفته می شود که چگونه زندگی کنیم. اساساً بین زندگی و سیاست پیوندی ناگسستنی و غیر قابل انکار وجود دارد، بنابراین چگونه می شود زندگی کرد اما در سیاست دخالت نکرد. سیاست یکی از عرصه هائی است که منافع مختلف اجتماعی با هم ملاقات می کنند و در واقع سیاست، ابزار انتظامات مناسبات اجتماعی است. تمام زندگی ما منبعث از سیاستی است که از جانب دولتمردان ما اتخاذ می شود و من می خواهم در تعیین سرنوشت خود و هموطنانم تأثیرگذار باشم از اینرو برای احقاق حقوق بشر و دموکراسی در ایران فعالیت می کنم.
تعریف شما از حقوق بشر چیست ؟
حقوق بشر ضمانت های اخلاقی و پایه ای بالقوه ای است که مردمان همه کشورها به صرف انسان بودن باید از آن برخوردار باشند.
حقوق بشر جهانشمول است و مرز و نژاد و جنسیت نمی شناسد. تعهد صیانت از حقوق بشر به عهده ی دولت ها و سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل متحداست.
دستیابی به مفهوم واقعی حقوق بشر نتیجه و سرآمد فعالیت هزاران فیلسوف و دانشمند و حقوق دان و تمام خیرخواهان بشر است که امروز در قالب اعلامیه حقوق بشر به دست ما رسیده است. اعلامیه جهانی حقوق بشر یک پیمان بین المللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسیدهاست و شامل ۳۰ ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند، مشخص کردهاست.
بیشتر فعالیت های شما در چه زمینه هایی بوده است ؟
در زمینه های گونا گون از جمله تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی، زنان، تماس با نهادهای حقوق بشری و پارلمان ها و نهادهای دولتی جهت انعکاس وضعیت فعالان سیاسی و حقوق بشری در ایران، همکاری با NGO ها، عضویت در حزب چپ پارلمانی سوئد، مسئولیت های مختلفی که در بخش معرفی خودم ذکرکردم.
آیا فعالیتی در زمینه ی دفاع از حقوق دگرباشان جنسی داشته اید؟
بله، من همیشه چه در مصاحبه هایم و چه در گفتگوهایی که با مردم و همکاران خود دارم در خصوص حمایت از حقوق دگرباشان جنسی گفته ام و خواهم گفت. هم چنین تز دانشگاهی من در کشور سوئد در خصوص بیماران مبتلا به سرطان سینه و تجربیات فیزیکی و روحی زنان بود که در بخشی از آن به تجربیات زنان لزبیین پرداختم که در دانشگاه ما انتخاب این موضوع خیلی صدا کرد .
به اعتقاد من حقوق دگرباشان جنسی یا همجنسگرایان نباید هیچ تفاوتی با سایر اقشار جامعه داشته باشد. این نیز یکی از پدیده های بشری است که در طول تاریخ بشر وجود داشته و به لحاظ علمی نیز کاملاً پدیده ای انسانی و به غایت نرمال و عام می باشد.
علم امروز ثابت کرده که نیاز و تمایل جنسی بخشی از انسان ها به سمت جنس موافق گرایش دارد. اینکه علم امروزی به چنان نتیجه ای رسیده تنها توضیح علمی این پدیده را برای ما ساده کرده است و بدان معنا نیست که خود پدیده امر تازه ای است. سابقآ بعضی از روانکاوان گرايش به همجنس را انعکاسی از ترس از نزديکی به جنس مخالف تلقی کرده و آن را با موضوع عقده توضيح می دادند اما وجه تشابه اين تئوري ها مبنی بودن آنها بر اساس تحقيقات و مشاهدات بالينی بود. يعنی اين روانکاوان اساس تحقيقات خود را همانا بيماران روانی همجنسگرا قرار داده و تحقيق خود را به حوزه همجنسگرايان عادی در اجتماع گسترش نمی دادند و اين اصلی ترين انتقاد به اينگونه نظريات است چون تعدادی همجنسگرای بستری شده که همگی دچار اختلالات روانی اند، نمی توانستند و نمی بایست بعنوان نماينده کل جامعه همجنسگرايان در جامعه معرفی شوند، لذا حرکات و رفتار آنها را هم نمي توان به همه تعميم داد. بهمين سبب هم هست که نتائج تحقيقات قديمی که بر بيمار بودن همجنسگرايان دلالت دارند، جانبدارانه و بدون اعتبار معرفی می شوند. نکته دوم اينکه سطح آگاهی بسيار نازل اجتماعی در باره ی پديده همجنس گرايی و تعصبات عمومی و وجود همجنسگراِیی در ليست بيماري ها در آن زمان، در نتيجه گيري های روانکاوان تأثیر گذار بودند. و سومین نکته اینکه، در آن دوره خود همجنسگرایان هم شناخت امروزی از احساسات خود را نداشتند وچون فکر می کردند بیمار هستند، تعداد زیادی از آنها برای ” معالجه ” از روانشناسان و روانکاوان استمداد می طلبیدند. فرويد که يکی از بنياگذاران روانکاوی است گرايش به همجنس را يکی از انواع تمايلات جنسی انسان معرفی می کند و آن را بيماری نمی داند. در اول ژانويه سال 1993 سازمان بهداشت جهانی ( WHO ) هم همجنسگرايی را از ليست بيماري های خود حدف کرد و آن را به عنوان يک پديده و گرايش طبيعی به رسميت شناخت. دليل تآخير زياد سازمان بهداشت جهانی در به رسميت شناختن همجنسگرايی مخالفت و مقاومت نمايندگان کشورهای ديکتاتورزده ی عضو اين سازمان است که باعث شدند حتی جمله بندي ها هم حتی الامکان کم رنگ شوند. اما جمله اصلی در اسناد سازمان بهداشت جهانی می گويد: ” نفس گرايش جنسی به عنوان اختلال تلقی نمی شود.” بعد از سال 1973 تعداد هر چه بیشتری از کشورها قوانين خود را بر اساس آخرين دست آوردهای علمی در باره جنسیت و همجنسگرایی تنظیم نموده و در این مسیر حقوق اجتماعی- مدنی همجنسگرایان را در قوانین خود تثبیت کردند تا جایی که امروز در قوانین تمام کشورهای اروپایی، آمریکا، استرالیا، اسرائیل، افریقای جنوبی و کلآ در همه کشورهایی که دارای دمکراسی هستند، حقوق همجنسگرایان تثبیت شده است.
آیا تمام این دستاوردها تنها به کشورهای اروپایی و غربی بر می گردد؟
خیر، آخرین کشوری که بیمار بودن همجنسگرایان را لغو کرده و حقوق همجنسگرایان را به رسمیت شناخته، کشور چین می باشد. تلاش برای تثبیت حقوق همجنسگرایان تنها شامل کشورهای غربی نمی باشد. سال هاست که همجنسگرایان کشورهای غیر غربی از تایلند تا ترکیه، از مکزیک تا ایران و از لبنان و مصر تا بولیوی در تلاش برای دستیابی به حقوق خود هستند و دست آورهای مهمی هم داشته اند. در کشور ما، چند سالی است که موضوع جنسیت در جامعه حاد شده و هرچند که تضييقات و فشارهای موجود امکان پرداخت جدی و علنی را از علاقمندان سلب مي کند اما به برکت اينترنت سايت های زيادی کم و بيش به اين مسائل گريزی هر چند ناقص می زنند. با اینهمه از مسير همين تلاش هاست که برداشت های بی پايه و سنت های بدون پشتوانه عقل و منطق فرسوده و ديدگاه های علمی و امروزی در باره جنسيت در فرهنگ اجتماعی ريشه دوانده و به مرور خود را تثبيت می کنند.اما ظاهراً مسير چنين حرکتی چندان هم ساده نیست. بنابراین شناخت صحيح از موانع و مشکلات پيش رو از يک طرف و جمع آوری بيشترين نيروی ممکن در اردوی خواهان آزادی جنسی و همکاري های نزديک و دست زدن به ابتکارات تازه، راه دست يابی جامعه به آگاهي های جنسی و هزينه برقراری آزادی جنسی منطبق با حقوق بشر و شايسته يک جامعه مدرن را کم خواهد کرد.
ضمن اینکه بسیار مهم است که دقت شود که همجنسگرائی مسئله ای فراتر از یک ارتباط جنسی است هما نطور که ارتبا ط من با همسرم و شمای نوعی قطعاً باید فراتر از اینها باشد.
آیا ارتباطی با دگرباشان دارید؟
بله ارتبا ط دوستانه وگاهی به عنوان مراجعین در محل کارم.
چه تفاوت هایی بین حقوق دگرباشان جنسی، حقوق زنان، حقوق اقلیت های قومی و مذهبی و ... وجود دارد ؟
بهتر است بگوئیم چه شباهت هائی وجود دارد. من از دریچه اعلامیه جهانی حقوق بشرماده اول آن، مسئله را اینگونه توضیح می دهم که
ماده ١ - تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حيثيت و كرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يكديگر با روحيه ای برادرانه رفتار كنند.
دگرباشان جنسی، زنان، اقلیت های قومی و مذهبی همه مورد بی مهری، تحقیر، و ظلم حقوقی و حقیقی دولت و ملت قرار گرفته اند. در قوانین مجازات جمهوری اسلامی در مورد مردان و زنان همجنسگرا چاپ سال 71 در فصل 1 و 2 حد لواط (هم جنس گرائی مردان) در بار اول مرگ و حد مساحقه ( هم جنس بازی زنان ) در بار چهارم، مرگ است.
ماده 131- هرگاه مساحقه سه بار تكرار شود و بعد از هر بار حد جاري گردد در مرتبه چهارم حد آن قتل است. (قانون مجازات اسلامی )
همین قوانین را با حقوق زنان در قانون اساسی جمهوری اسلامی مقایسه کنید و ببینید چه تشابهاتی به دست می آورید.
در دیه اسلامی، زن حقی معادل نصف مرد دارد. به همین روال در قوانین خانواده و ارث و در ادای شهادت در محکمه، فرودستی زنان تثبیت شده است و به سبب ضعف عقل و ناتوانی تشخیص، آنان در قضاوت و حکومت برابر با رجال نیستند. ولی در مجازات بربرانه سنگسار به اتهام زنا، مرد تا سینه در خاک حبس میشود و زن تا به گلو، که امکان خلاص کردن خود و ابطال مجازات به حداقل برسد، چرا که تن زن مکان بروز شهوانیتیست که ابزار شیطان است. قانون اسلامی برای سرکوب شیطان و هدایت جامعه در مسیر عفاف و تقوی، ازدواج را محل حلالیت شهوات قرار داده و هر گونه رابطه جسمانی خارج از آن را ممنوع میکند. در این قانون، چند همسری و ازدواج موقت که راه حلال تمتع را بر مردان میگشاید و مجازاتهای سخت که راه خروج زنان از جاده ی عفاف را سد میکند، تکمیل کننده ی یک دیگرند. کنترل تن زنان، کلید حفظ نظم است. حجاب اسلامی نماد نظم سلطه پرور و مردسالاری است که از طریق قانون مشروعیت مییابد و در تمامی عرصهها اعمال میگردد و تبلیغ و ترویج میشود. قوانینی که در آن زنان ضعیفه و نصف مرد قلمداد میشوند، آداب و رسوم سنتی مردسالاری را قوت میبخشد. طبق قانون، اجازه مرد برای اشتغال زن و سفر کردن او ضروری است. زنان حق آواز خواندن و رقصیدن در مجامع مختلط را ندارند. شرکت آنان در مسابقات ورزشی مختلط فقط در رشتههائی چون تیراندازی و اسب سواری و اسکی مجاز است که در آن، نوع لباس، فرمهای زنانه بدن را مخفی میکند و یا شطرنج و مسابقه معلولین که تن در آن حرکتی «محدود» دارد.
مشاهده می کنید که فرهنگ واپسگرای این حکومت با مردم خویش چگونه رفتار می کند. در حالیکه ما شاهدیم که جوامع پیشرفته امروزی نه تنها دگرباش بودن را به رسمیت می شناسند بلکه امروزه صحبت از به رسمیت شناختن ازدواج آنها با هم است. برخی از ايرانی ها به ناحق خود را برتر از اعراب می دانند، در حاليکه برخی جوامع عربی در اين سه دهه ای که ما گرفتار گفتگو با روحانيون راست و چپ، اقتدارگرا و اصلاح طلب هستيم، تا حدی پيش رفته اند که کتابی چون “خانه يعقوبيان” در رابطه با همجنسگرايی به يکی از پرفروش ترين کتاب ها تبديل شده و فيلمی که کارگردانی مصری بر مبنای اين کتاب کارگردانی کرده است، سرگرم درو جوايز جشنواره های بين المللی است.
در رابطه با اقوام و ملیت های ایرانی و اقلیت های مذهبی نیز وضع بر همین منوال است. حقوق آنها همچون زنان و دگرباشان جنسی پایمال می شود. آنها نمی توانند به زبان مادری خود آموزش ببینند و در مدارس مجبورند گویش فارسی داشته باشند. درارگان های مرکزی پارلمانی و دولتی از حقوق برابر برخوردار نیستند. ازمنابع طبیعی کشور سهم یکسان ندارند و... اقلیت های مذهبی نیز در ایران به شدید ترین شکل سرکوب شده اند و از هیچ حقوق انسانی و برابری برخوردار نیستند. نماينده ی جامعه بين المللی بهائيان در سازمان ملل متحد از تشديد فعاليت های دولت ايران برای تحت نظر گرفتن بهائيان اين کشور خبر داده است. دولت حق شهروندان برای تغییر دین را به رسمیت نمیشناسد و از آن حمایت نمیکند. غیرمسلمانان نباید به اعمال دینی آشکار و یا تبلیغ در میان مسلمانان بپردارند؛ و در مورد کتاب های چاپی دینی نیز محدودیتهایی اعمال میگردد. ارتداد، و به ویژه برگشتن از اسلام، احتمال مجازات مرگ را در پی دارد." ایران بخش هایی از گزارش بین المللی در مورد آزادی مذهب در سال 2006 منبع : دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کار وزارت امور خارجه آمریکا در قانون اساسی ایران آمده که "دین رسمی ایران اسلام و مذهب شیعه جعفری (دوازده امامی) است." دولت ایران آزادی مذهب را محدود میکند. درطول مدت تهیه گزارش وضعیت بسیار ناگوار احترام به اقلیت های مذهبی، به ویژه بهائیان و مسلمانان صوفی، بیش از پیش رو به وخامت گذاشته بود. مسلمانان سنی، مسلمانان صوفی، بهائیان، زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان اقلیتهای مذهبی کشور را تشکیل میدهند. گزارشهای متعددی از حبس، آزار، تهدید و تبعیض نسبت به اقلیتهای دینی به خاطر اعتقادات مذهبی آنها به دست رسیده است. مواضع، شعارها و رفتار دولت ایران محیط ناامنی را برای اقلیتهای دینی، به ویژه بهائیان و مسلمانان صوفی، به وجود آورده است. زرتشتیان، مسیحیان انجیلی و جامعهی کوچک یهودی تا حدودی هدف آزارهای دولتی قرار گرفتهاند. به دنبال انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری در خرداد 1384، رسانههای دولتی بر شدت تبلیغات منفی خود علیه اقلیتهای مذهبی به ویژه بهائیان افزودند. دولت به شدت آزادی مذهبی را محدود میکند. قانون اساسی اعلام مینماید که "دین رسمی ایران اسلام و مذهب شیعه جعفری (دوازده امامی) است." تمامی قوانین باید با تفسیر رسمی از شرع سازگاری داشته باشند. قانون اساسی میگوید که "در چارچوب قوانین" تنها اقلیتهای به رسمیت شناخته شده عبارتند از زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان که آزادند به مناسک دینی خود عمل نمایند. با این همه اعضای این اقلیتهای به رسمیت شناخته شده نیز گزارشهایی از موارد زندانی شدن، آزار، تهدید و تبعیض به خاطر اعتقادات مذهبیشان دادهاند . پیروان گروههای مذهبی که از طرف قانون اساسی به رسمیت شناخته نشدهاند، حق ندارند به مناسک اعتقادی خود عمل نمایند. این منع قانونی به شدت در مورد پیروان مذهب بهایی اعمال میشود و دولت آنان را به عنوان یک گروه مرتد در اسلام میشناسد که ریشههای سیاسی آنان با انقلاب اسلامی کشور در تضاد است. این در حالی است که بهائیان خود را مسلمان نمیدانند، بلکه خود را به عنوان مذهبی مستقل میشناسند که ریشه در سنتهای اسلامی شیعه دارد.
این شمه ای بود از فجایع حکومت و دولت اسلامی
اما در پایان مایلم بگویم که توانمند ساختن همجنسگرایان و به رسمیت شناختن حقوق آنها جز تضعیف تفکرات کهنه ضرر دیگری ندارد. افراد همجنسگرا و جایگاه فرهنگی آنها در جامعه ی ما از هر طرف مورد هجوم سنت ها، فرهنگ و قدرتمندان سیاسی اند. مسلمآ روزنامه ها و وسایل ارتباط جمعی در کشور که تحت سانسور هستند دراین رابطه محدودیت دارند اما اگر وبلاگ نویسان، مجلات و روزنامه های اینترنتی و دارندگان سایت ها هر کدام به سهم و مسئولیت خود در چاپ و انتشار اطلاعاتی در باره همجنسگرایی بپردازند، بدیهی است که تأثیر قابل ملاحظه ای در روشن کردن این مسئله برای اذهان عمومی خواهند گذاشت و سهمی در جا انداختن مفاهیم مدرن در کشورمان.
با تشکر از شما
برگرفته از http://www.cheraq.net/