دبیرخانۀ شاهزاده رضا پهلوی
چهارشنبه 7 بهمن 1388
خانم ها و آقایان،
دوستان و اعضای گروه های دیپلماتیک در واشنگتن،
برای من جای خوشوقتی بسیار است که امشب، در این مکان تاریخی، جایی که بسیاری از اعضای نامدار آن درطول قرن گذشته از زمان تشکیل آن در سال ۱۹۰۴، در شکل دادن به جهان ما، و پایه گذاری اصول دموکراسی و ارزش هایی که همۀ ما به آنها باور داریم، نقش داشته اند، در میان شما باشم. من، بویژه از دکتر نورمن بیلی، و آقای نوربرت کوپینسکی، به خاطر دعوت از من و تدارک برنامۀ امشب سپاسگزاری می کنم.

پیش از پرداختن به رویدادهای شگفت انگیزی که هم اکنون در کشور من رخ می دهد و بی گمان شکل و مسیر آیندۀ کشور مرا دگرگون خواهد ساخت، مناسب می دانم روی این واقعیت تاکید کنم که ما در جهان پیچیده ای زندگی می کنیم که آن امیدها و دیدگاه هایی که ما آنها را تحسین می کنیم و نشانه های پیشرفت، مدرنیته، و رفتار متمدنانه می دانیم، به گونه جدی به چالش گرفته شده اند.

اما، برخلاف باور رایج و القای رسانه ها، این چالش از سوی اسلام یا ادیان دیگر انجام نمی گیرد، بلکه این تهدیدی است که از سوی اتحاد مذهبیون انقلابی متعصبی که موفق شده اند با پافشاری برچالشگری و مخالف خوانی، هم زمان با ایجاد موانع در راه اهداف صلح آمیز، ثبات و پیشرفت در مناطقی مانند خاورمیانه و ورای آن، به نادرستی خود را نمایندۀ اکثریت پیروان این ادیان معرفی کنند پدید آمده است.

اعلام ناموفق بودن جهان غرب در مقابلۀ موثر با این مشکل به صورت ریشه ای، به وضعیتی انجامیده است که پس از نزدیک به ۸ سال از حضور نظامی در کشورهایی مانند افغانستان و عراق، سازمان هایی مانند القاعده و هواداران آن توانسته اند تجدید سازمان یابند و بار دیگر جهان و از جمله خاک اصلی آمریکا را با اقدامات جدی تروریستی تهدید کنند، چنان که شاهد تهدید تروریستی فرودگاه دیترویت در روز کریسمس بودیم که خوشبختانه ناموفق ماند.

من هیچ تردیدی ندارم که ظهور جمهوری اسلامی خمینی در سال ۱۹۷۹، که کشور مرا به گهوارۀ بنیادگرایی اسلامی جدیدی تبدیل کرد و در گشودن دروازه ها برای پراکندن گرایش های ستیزه جویانۀ اسلامی ضد غربی، نه تنها در خاورمیانه، بلکه در سرتاسرجهان اسلام، نقش اساسی داشت.

افزون براین، روی کارآمدن جمهوری اسلامی، یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان با اهمیت سوق الجیشی را به سکوی پرش برای گسترش تروریزم مورد حمایت دولتی تبدیل کرده است و خود به صورت پدرخواندۀ گروه های شبه دولتی در آمده است که ثبات سرتاسر خاورمیانه را زیر تهدید قرار داده اند.

بنابراین، به آنان که مشتاقانه خواستار پیشرفت روند صلح در خاورمیانه هستند و یا در پی آنند که خاورمیانه را از صورت یک منبع تنش زا و بی ثبات کنندۀ جهان به در آورند، می گویم که هر اندازه وقت و منابع مالی که می خواهید، برای رفع این مشکل مصرف کنید، اما بدانید که این گرفتاری با اقداماتی مانند آنچه که در جنوب لبنان، یا غزه انجام می دهید، و یا در مناطق خطرناکی مانند عراق و افغانستان به کار می برید، حل شدنی نیست.

تا زمانی که حکومت کنونی در ایران می تواند خفقان آزار دهندۀ خود را بر مردم ایران ادامه دهد، و تا هنگامی که همواره و به گونه ای روزافزون خود و اقمار و متحدانش با تغذیۀ نامشروع از منابع مالی ملت ایران می توانند تجدید قوا کنند نه تنها هیچ چیز تغییر نخواهد کرد، بلکه خطری که متوجۀ بشریت و شیوۀ زندگی دلخواه ما است افزایش خواهد یافت و روز به روز به پیش خواهد راند.

به عقیدۀ من، ما برفراز طلوع صبح جدیدی هستیم که دیکتاتوری بنیادگرا در میهن ما سرانجام مجبور خواهد شد قدرت را به رستاخیز پرهواداری که قهرمانانش نیروهای آزادیخواه و کثرت گرا هستند واگذار کند.

من به این باور رسیده ام که یک چنین دگرگونی در ایران، بیدرنگ تاثیری قوی در سرزمین هایی مانند لبنان و فلسطین خواهد گذارد و سرانجام به وضعیتی خواهد انجامید که در آن، عوامل فتنه انگیز، مانند طالبان، القاعده و دیگر گروه ها، آسان تر مهارشدنی یا قابل کنترل خواهند بود.

پس از بیان این نظرات، اکنون من علاقمندم به چند نکتۀ خاص، درباره پروندۀ اتمی ایران، و نیز شرایط کنونی داخل کشور بپردازم.

نخست، دربارۀ پروندۀ اتمی ایران، اکنون به خوبی آشکار است که رژیم اسلامی، به تمامی ابتکارات و اشارات با حسن نیت پرزیدنت اوباما پاسخ منفی بدون ابهامی داده است. در برابر پیشنهاد شاخۀ زیتون به رژیم ایران، و کوتاه آمدن ناخوشایند پرزیدنت اوباما در محکوم کردن سرکوب خشونت آمیز «جنبش سبز» تابستان گذشته، تنها پاداش حکومت اسلامی به دستگاه رهبری کنونی آمریکا، وقت کشی، و سرانجام دبه درآوردن در برابر مصالحۀ ملایم تر ماه اکتبر سال گذشته بود که به گونه ای چشمگیر، ضعیف تر از خواسته های پیشین مطرح شده در قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد می نمود.

نکتۀ جالب این است که پس از آنهمه بررسی که پس از دیدارهای ژنو در اکتبر گذشته به عمل آمده این، رهبرحکومت اسلامی و اطرافیانش بودند که ایران را مجبور کردند توافقی را که دولت احمدی نژاد آن را پذیرفته بود برهم زند.

چیزی که از این تجربه به دست می آید، اصل همان چیزی است که ملت ایران با چالش کنونی خود در برابر رژیم، مورد سئوال قرار داده اند و آن نقش یک رهبر نامنتخب است که بنا بر قانون اساسی اجازه دارد تصمیمات رئیس جمهور منتخب مردم را، حتی اگر انتخاب او از سوی مردم واقعی نباشد را لغو کند.

بنابراین، به کسانی که در اینجا، گمان می کنند سرنوشت پروندۀ اتمی ایران در زمان ریاست جمهوری شخص دیگری غیر از احمدی نژاد چیز دیگری خواهد بود، کاملا غیر واقعی است. اکنون زمان آن است که با واقعیت روبرو شویم. روشن است که حکومت ایران به هیچ روی سر آن ندارد که به خواسته های جامعۀ بین المللی دربارۀ پایان دادن به غنی سازی اورانیوم و دیگر فعالیت ها عمل کند. پرسش این است که آمریکا و متحدان اروپایی اش بدون داشتن یک اهرم کارساز، چه کاری می توانند انجام دهند؟ تا کنون، حتی تهدید به تحریم های اقتصادی بیشتر و یا حملۀ نظامی اسرائیل و یا ایالات متحدۀ آمریکا، برای بازداشتن حکومت ایران از پیش بردن برنامه های اتمی اش کار ساز نبوده است.

هم اکنون که ما در اینجا گفتگو می کنیم، تقریبا یک ماه از مهلتی که پرزیدنت اوباما به مقامات ایرانی داده است تا موضع خود را روشن کنند گذشته است. اما بجز چند اظهار نظر کلی، هیچ اقدام قاطعی حتی برای آغاز روند ایجاد یک اهرم کار آمد، به عمل نیامده است. از سوی دیگر، ایران بدون درنگ، سیاست بازداشتن غرب از تصمیم گیری علیه او را با مستحکم کرد جای پایش در نقاطی مانند لبنان و سرزمین های فلسطین، عراق، افغانستان، و به تازگی در یمن، هم پیش رانده است.

درچنین شرایطی، برای توضیح دادن بی عملی غرب علیه گردن کشی های حکومت ایران، به ویژه در یک سال گذشته، مناسب است این گفتۀ یک امریکایی نامدار، پرزیدنت وودرو ویلسون را بازگو کنم که گفته است: «هیچ کاری، هرگز اینهمه سیستماتیک، برای انجام ندادن کاری، انجام داده نشده است.»

اما از یک دیدگاه خوشبینانه تر، من نمی توانم باورکنم که اجازه داده خواهد شد این مسایل بیش از این ادامه یابد، زمان با خطرناک ترین شرایط در گذراست و من اطمینان دارم که رهبران مسئول در سرتاسر جهان از پیامدهای آن غافل نیستند. در واقع، من باور دارم که هنگامی که فرانسه در اول فوریه ریاست شورای امنیت را از چین تحویل بگیرد، ما شاهد اقدامات تازه ای خواهیم بود که موضوع پاسخگو بودن ایران در برابر جامعۀ بین المللی با قدرت تر و هم رایی بیشتری از هر زمان دیگر در چند سال گذشته، طلب خواهد شد. آیا اقدامات تنبیهی تازه ای از سوی شورای امنیت، برای وادار کردن ایران به تغییر سیاست اتمی اش کافی خواهد بود یا نه، بستگی به آینده دارد، اما من اطمینان دارم که برای حکومت اسلامی در ایران، تردیدی باقی نخواهد ماند که لحن بازیگران اصلی صحنه تغییر کرده است، و بهای ناسازگاری بسیار سنگین تر و عملا بیش از همیشه برای آنان خطرناک تر خواهد بود.

اکنون می خواهم توجهم را به وضع داخلی کشورم و ناآرامی هایی که از ۱۲ ژوئن در پی انتخابات ریاست جمهوری پیش آمده است بگردانم.

با توجه به ناکامی پی درپی غرب در سیاست چماق و هویج، برای وادار ساختن حکومت اسلامی به تغییر رفتارش، من همواره گفته ام که پاشنۀ پای آشیل رژیم هرگز چیزی مگر مردم شجاع ایران نبوده است، مردمی که اکنون جانشان را در کف دستشان نهاده و در تظاهرات پی در پی علیه رژیمی که سی سال آنها را زیر سلطۀ خشونت آمیز خود سرکوب کرده است، شرکت می کنند.

خامنه ای و احمدی نژاد که همۀ مشروعیت خود را از دست داده اند، در همدستی با یکدیگر برای فرونشاندن موج مخالفت ها، سیاست سرکوب خشونت آمیز را در پیش گرفته اند که بنا به گفتۀ بسیاری از سازمان های بین المللی هوادار حقوق بشر، به یک فاجعه علیه حقوق انسانی تبدیل شده است. از آغاز تظاهرات اعتراض آمیز، که اکنون بیش از ۷ ماه ادامه یافته است، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شبه نظامیان بسیجی، نیروهای پلیس، هزاران نفر از تظاهرکنندگان مسالمت جو، و مخالفان، از جمله دانشجویان، فعالان حقوق زن، وکلای دادگستری و مدافعان سرشناس حقوق بشر را، در کوشش برای ترسانیدن مخالفان و وادار کردن آنان به سکوت، با روش های خشونت آمیز دستگیر کرده اند.

مامورین حکومت اسلامی رسما کشته شدن ۳۷ نفر از تظاهرکنندگان را به دست بسیجی ها و پلیس ضد شورش تایید کرده اند، اما آمار واقعی کشته شدگان در خشونت هایی که حکومت اسلامی ایجاد کرده است بسیار بسیار بیش از این است. بنا به اعلام مهدی کروبی، یکی از نامزدان شکست خوردۀ ریاست جمهوری، بسیاری از دستگیرشدگان زیر شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته و در برخی از موارد، در زندان و بازداشت گاه ها به آنان تجاوز جنسی شده است. در واقع، حتی یک گزارش پارلمانی در چند هفتۀ پیش، اعلام کرد که سعید مرتضوی، معاون بدنام دادستان تهران، که سابقۀ بدنامی او، همپایۀ بدترین ماموران اردوگاه های حکومت نازی است، متهم شده است که مسئول مستقیم مرگ دست کم سه نفر در زیر شکنجه در زندان کهریزک است، که سه سال پیش دستور بسته شدن آن صادرشده بود.

افزون براین، از ماه اوت به این سوی، قوۀ قضائیۀ حکومت اسلامی دادگاه های نمایشی متعددی برگزار کرده است که طی آنها نویسندگان سرشناس و سیاستمدارانی که در مبارزۀ انتخاباتی موسوی- کروبی همکاری داشته اند در صحنه های عمومی نشان داده شده و به خاطر اتهاماتی در رابطه با «اغتشاش»، کوشش برای پشتیبانی از «انقلاب مخملی» مورد تحقیر قرارگرفته اند.

طی این محاکمات نمایشی، بسیاری از این شخصیت ها، از جمله یکی از کارمندان ارشد محلی سفات انگلیس در ترهان، پیش از این که به یک دوره زندان دراز مدت محکوم شوند مجبور به اعترافات تلویزیونی شدند. شمار دیگری از دستگیر شدگان نیز به اتهام مشکوک «پشتیبانی از رژیم پادشاهی» به مرگ محکوم گشته اند.

هرچند که هدف قراردادن سیستماتیک و غیرانسانی تظاهرکنندگان و منتقدین حکومت به وسیلۀ نیروهای امنیتی نشان دهندۀ کوشش رژیم برای خاموش کردن صدای مخالفان است، علاقمندم به شما اطمینان دهم که این رویه جز ناکامی کامل، برای حکومت اسلامی چیزی به بار نیاورده است چنان که مخالفت با رژیم اسلامی زیر شعار «جنبش سبز» روز به روز نیرومند تر شده است. درحالی که خواسته های تظاهرکنندگان در روزهای نخست بیشتر پیرامون تقلب گسترده در نتایج انتخابات دور می زد، اما اکنون کاملا آشکار است که برخلاف کوشش هایی که از سوی موسوی، کروبی و رفسنجانی به عمل می آید تا خواسته های تظاهرکنندگان را در چهارچوب جمهوری اسلامی محدود کنند، نیروی محرک «جنبش سبز»، آنگونه که از صدای میلیون ها ایرانی محروم مانده از حقوقشان، بر می آید، گویای این واقعیت است که آنان به چیزی کمتر از یک دموکراسی سکولار که به عمر حکومت مذهبی کنونی پایان دهد، رضایت نخواهند داد.

بنابراین، خواستۀ جامعۀ ایران، دیگر خواستار آراستن چهرۀ جمهوری اسلامی، با برگزیدن شخص دیگری به جای احمدی نژاد، نیست. برعکس آنها به روشنی مشخص کرده اند که به چیزی جز محو کامل جمهوری اسلامی، که سرلوحۀ آن لغو قانون اساسی و الغای اختیارات تفویض شده به رهبر آن است، رضایت نمی دهند. چنین است که به باورمن، نه تنها تظاهرات علیه رژیم اسلامی در آینده، قدرتمندانه ادامه خواهد یافت، و رهبری کنونی «جنبش سبز» هرگاه بخواهد به چیزی کمتر از جدایی کامل از حکومت اسلامی، که اغلب از سوی شخصیت هایی مانند خاتمی و رفسنجانی مطرح می شود، تن در دهند، «جنبش سبز» راهی دیگر برای رهبری خود برخواهد گزید.

امروز، این یک واقعیت انکار ناپذیراست که آنان که می کوشند مصالحه ای میان «مردم در خیابان ها» و «رهبران حاکمیت» پدید آورند و ساختار کنونی حکومت اسلامی را حفظ کنند یادآور آنانی است که «هرچند رُخ به سوی آینده دارند، اما پشت به پشت به سوی عقب گام بر می دارند» تلاشی که سرانجام با ناکامی روبرو خواهد شد.

اجازه دهید با این گفته به پایان ببرم که من به آینده با خوشبینی می نگرم و اطمینان دارم که مردم ما سرانجام در ریشه کن کردن این رژیم ستمگر، که این همه ویرانی را در ۳۰ سال گذشته به زندگی آنها تحمیل کرده است، موفق خواهند شد. اما می دانم که راهی که در پیش است نه هموار است و نه گذشتن از آن آسان است. رسیدن به پیروزی نهایی شهامت و از خودگذشتگی بزرگی را از سوی میلیون ها مردم معمولی میهن من می طلبد. اما پاداشی که از یک ایران دموکراتیک صلجو به دست خواهد آمد تنها در چارچوب کشور ایران محدود نخواهد ماند، بلکه عامل عمده ای خواهد بود برای دگرگونی، و سیاست ها یی مانند تشویق بی ثباتی، تروریزم و غنی سازی جای خود را به دیدگاه هایی مانند همکاری منطقه ای، پیشرفت های اقتصادی و نیز تقویت صلح و ثبات در منطقۀ خاورمیانه و ماورای آن خواهد داد.

در این زمینه، هرکسی از جامعۀ بین المللی که دلبستۀ صلح باشد علاقۀ مسلمی به پیروزی مردم ایران خواهد داشت و امید من این است که اینان، از مردم ایران در مبارزه ای که برای رویارویی با رژیم سرکوبگری که مصمم است با هر وحشیگری و ارعابی که ممکن است فریاد آزادی خواهی آنها را خاموش کند، به هر طریقی که می توانند، پشتیبانی کنند.

اکنون، هنگام آن فرارسیده است که ملت ایران، از پذیرش و پشتیبانی بی قید و شرط جهانی که مدتهاست سزاوار آن هستند در مبارزه ای که در پیش دارند برخوردار شوند.
سپاسگزارم
http://www.rezapahlavi.org/speeches/?persian&id=427