نوشته ای از خشایار رُخسانی
از دیدگاه من سی سالِ گُذشته زمان بسنده ای (کافی) برایِ رسیدن به یک همبستگی ِ سراسری بر سر ِ ارزش هایِ دمکراتیک در میان سازمان هایِ مردمسالار ایران بوده است. اگر در این زمان این سازمان ها نتوانسته اند بر سر ِکمینه ها (حداقل ها) و ارزش هایِ مردمسالاری با هم کنار بیایند، این میتواند از یک سو نشانی از پایبند نبودن آنها به این ارزش ها باشد و از سوی دیگر ناتوانی آنها در دادن یک واکاوی (تحلیل) دُرُست از نِهِش (وضع) راستین (واقعی) در کشور.
با اینهمه یکی از مَهینترین (مهمترین) شوندهایی (علت هایی) که راهبندِ همبستگی سراسری در میان سازمان های مردمسالار ایران شُده است، نبود رهبری، کَس و یا اراده ای است که باشندگی او، وزن کلیدی در به جُنبش در آوردن آزادیخواهان و سازمان هایِ دمکرات داشته باشد. از دیدگاه من زمانه برایِ سربرآوردن این کس فرا رسیده است؛ آقای رضا پهلوی به شوند خویشکاری ای (مسئولیتی) که ایشان در پیکارشان برایِ نهادینه کردن دمکراسی در ایران پذیرفته اند و همچنین دوری گُزیدن شان از تک روی، فراخ روی (افرطی گری) و پایبند بودنشان به رواداری و گُفته ها و باورهایِ دمکراتیک شان، میتوانند اهرم رهبریِ جُنبش را بدست بگیرند و نغش (نقش) نهادین (اصلی) را بپذیرند. زیرا ایشان در بیست سال گُذشته همیشه از دیدگاه برپایی یک ستادِ فرماندهی برای رهبری جنبش آزادیخواهی مردم ایران پُشتیبانی کرده اند و همنوا با آن سازمان هایِ دمکراتیک ایران را به انجام اینکار فراخوانده اند. زمانیکه سازمان هایِ کشورمداریک ایران به آن اندازه گُوالیده (بالغ) نشده اند که با پی بُردن به کرامندی (اهمیت) این پیشنهاد، به برپایی یک ستاد رهبری اپوزیسیون یاری رسانند، آقای رضا پهلوی ناگُزیر هستند که یکتنه دست به این کار بزنند. در اینجا دیگر کسی نمی تواند او را به خودکامگی و یکه تازی به پَلمَسَد (اتهام بزند).
اگر چه من هوادار یک سامان جمهوری در ایران هستم، ولی با هر ساختار کشورمداری ای که بازدۀِ راستۀِ (مستقیم) رای آزاد مردم در یک همه پُرسی آزاد و دادگرانه باشد، همدمی و همراهی میکُنم. زیرا هدف من دمکراسی است و سامان جمهوری تنها یک شیوه از راه هایِ نهادینه کردن دمکراسی در ایران میباشد.
در این هَنگمۀِ پُر سیج (پرخطر) از گُذشته نگاری ایران که گُفتاوردِ بودن و یا نبودن ایران پُرسمان نهادین (اصلی) شُده است، نباید نغش (نقش) محمد رضا شاه پهلوی در افتادن مَجد (قدرت سیاسی) بدست مُلاهای خودکامه، ابزاری برایِ تاختن و کوبیدن ِ آقایِ رضا پهلوی و دوری گُزیدن از او بشَود؛ زیرا آقای رضا پهلوی آدم دمکراتی هَستند که از یک سو نهادینه شدن دمکراسی در ایران را آماژ و هدف تلاش های کشورمداریک خود کرده اند و از سوی دیگر ساختار کشورمداری (سیاسی) را به رای راستۀِ (مُستقیم) مردم واگُذار کرده اند. آزادمنشی آقای رضا پهلوی راستینگی ای (واقعیتی) است که کارکردها و کارتاری هایِ (فعالیت های) کشورمداریک (سیاسی) او در سی سال گُذشته پژواک دَهندۀِ آن میباشند.
با آنکه برسرکار آمدن ملاها، بازدۀِ راستۀِ (مستقیم) لغزش هایِ محمد رضا شاه پهلوی در ندیده گرفتن هنجار ها و دات هایِ (قوانین) سامان مشروطه سلطنتی بود و همچنین آزَرَرنگ (مصیبت) کنونی در ایران برآیندِ روش ویژۀِ کشورمداری او در پَر و بال دادن به ملاها بود که همزمان با جلوگیری از نهادینه شدن دمکراسی در ایران دُنبال میشُد، نبایستی آقای رضا پهلوی را خویشکار کژروی های پدرش کرد و از این لغزش ها برایِ تاختن به آقایِ رضا پهلوی و دوری گُزیدن از او بهره بُرد، زیرا پس از سدسال مبازۀِ مردم ایران برای رسیدن به دمکراسی، جایگاه کنونی او و باشندگی او در گُذشتهنگاری (تاریخ) ایران سرمایۀِ گرانبهایی است که میتواند در برآورده کردن آرزوی مردم یک نغش (نقش) کلیدی داشته باشد.
از دیدگاه من گُنجایش "ِشاهکارهایِ" مُلاها در ایران در سی سال گُذَشته از کوه ژنوری (جنایت) گرفته تا دغایی (خیانت) و ورشکستگی ترازداری (اقتصادی) کشور به اندازه ای بوده اند که میتوانند بر اندک لغزش هایِ محمد رضاشاه در زیر پا گُذاشتن هودۀ هومن (حقوق بشر) سرپوش بگُذارند. هر اندازه که ملاها بر شتابِ ددمنشی خود در کُشتار جوانان ایران و نابودی سرمایه ها و تاراج کشور بیاَفزایند، با این اندازه ستم و بیدا، آنها لغزش هایِ محمد رضا شاه پهلوی را در نادیده گرفتن هودۀِ هومن (حقوق بشر) کمرنگ تر میکُنند و هتا (حتی) یکه تازی های او را میاُوزوارند (توجیه میکُنند).
نَهید (وضع) کشور به اندازه ای آشفته و پَژمرگ (خطر) از همپاشی کشور به اندازه ای هُشداردهنده شده است، که همبستگی سازمان هایِ دمکراتیک برایِ جلوگیری از نابودی کشور یک نیاز بایسته میباشد. در این نِهِشی (وضعی) که سایۀِ بدشگون برنایشتی (تعصب) مذهبی، و یاوه پرستی، کشور ایران را به مرز نابودی کشانده است، خویشکاریِ هر آزادیخواهی است که از فراخوان آقای رضا پهلوی در همبستگی میهنی پُشتیبانی بکُند. در جاییکه آقای رضا پهلوی برایِ نجات کشور دو دست خود را برایِ گرفتن کمک بسوی آزادیخواهان دراز کرده است، دستِ رد زدن بر سینۀِ او نتنها شیوۀِ جوانمردی نیست، ونکه (بلکه) پُشت پا زدن به هدف ها و آرمان های مَهینی (مهمی) است که آزادیخواهان باشندگی خود را در پاسداری از آن ها وانمود میکُنند، به چم (معنی) آزادی، دمکراسی، دادگری و آسایش برای همۀِ ایرانیان.
تنها در سایۀِ نبود این چنین همبستگی میهنی بدور یک رهبریِ دمکرات آزادمنش و ورزیده است، که دولت ها و سکالشگاه هایِ (پارلمان های) کشور هایِ دمکراتیک جهان بهانه هایِ بَسنده (کافی) برای کوتاهی کردن در پُشتیبانی از جنبش آزادیخواهی مردم ایران پیدا میکُنند. تنها در این نهش (وضع) که اپوزیسیون دمکرات ایران از رهبری و یا سازماندهی خردمندانه بی بهره است، دولت هایِ دمکرات اروپایی بجایِ فراخواندن و یا گفتگو با نمایندگان اپوزیسیون دمکرات و راستین مردم ایران، میروند با رهبران واپسگراترین سازمان تروریستی مذهبی کشورمداریک (سیاسی) ایران به آرش (معنی ) "مجاهدین خلق" در خاستگاه نماینده اپوزیسیون مردم ایران، گفتگو میکُنند و یا به سخنرانی فرامیخوانند، که در ژنوری (جنایت) و دغایی (خیانت) دستکمی از آخوندهای خودکامه ندارند.
هیچ سازمان دمکراتی نمیتواند بهانۀِ درخور یا سزاواری را در همکاری نکردن با فراخوان آقای رضا پهلوی بیاورد. تنها سازمان هایی فراخوان آقای رضا پهلوی را نادیده میگیرند و از همکاری با آن خودداری میورزند که از رای مردم در یک همه پُرسی دمکراتیک و دادگرانه برای نشاختن (تعیین کردن) ساختار کشورمداریک (سیاسی) ایران در آینده، هراس داشته باشند.
آقای رضا پهلوی هَمۀِ ویژهگی هایِ رهبری یک جنبش مردمسالارنه را در خود دارند؛ پُشتیبانی یکپارچه آزادیخواهان از فراخوان آقای رضا پهلوی میتواند به جنبش آزادیخواهی مردم ایران جان تازه ای به بخَشد و این جُنبش از هم گُسیخته و بی برنامه را در زمان بسیار کوتاه به یک جنبش دمکراتیک سِتُرگ، نیرومند و پُرآوازه در جهان فرارویاند؛ به جُنبشی که میتواند سزاواری و شایستگی خود را در بدست گرفتن مجد (قدرت سیاسی) در ایران و بدون پیشآمدن هرگونه هرج و مرجی در کشور، در رسانه های جهان پژواک دهد. تنها در این نِهِش (وضع) است که رهبران کشورهایِ دمکراتیک جهان آماده خواهند بود که بجایِ سرمایه گُذاری بر رویِ و یا لاس زدن با ملاها بر سر گُستاخی ها و بُلند پروازیهایِ هَسته ای آنها، بر رویِ دمکراسی هودۀِ هومن و آزادی در ایران سرمایه گُذاری بکُنند.
جمعه، 2008/12/12
فراخوان آقای رضا پهلوی و خویشکاری ما
نوشته ای از خشایار رُخسانی
از دیدگاه من سی سالِ گُذشته زمان بسنده ای (کافی) برایِ رسیدن به یک همبستگی ِ سراسری بر سر ِ ارزش هایِ دمکراتیک در میان سازمان هایِ مردمسالار ایران بوده است. اگر در این زمان این سازمان ها نتوانسته اند بر سر ِکمینه ها (حداقل ها) و ارزش هایِ مردمسالاری با هم کنار بیایند، این میتواند از یک سو نشانی از پایبند نبودن آنها به این ارزش ها باشد و از سوی دیگر ناتوانی آنها در دادن یک واکاوی (تحلیل) دُرُست از نِهِش (وضع) راستین (واقعی) در کشور.
با اینهمه یکی از مَهینترین (مهمترین) شوندهایی (علت هایی) که راهبندِ همبستگی سراسری در میان سازمان های مردمسالار ایران شُده است، نبود رهبری، کَس و یا اراده ای است که باشندگی او، وزن کلیدی در به جُنبش در آوردن آزادیخواهان و سازمان هایِ دمکرات داشته باشد. از دیدگاه من زمانه برایِ سربرآوردن این کس فرا رسیده است؛ آقای رضا پهلوی به شوند خویشکاری ای (مسئولیتی) که ایشان در پیکارشان برایِ نهادینه کردن دمکراسی در ایران پذیرفته اند و همچنین دوری گُزیدن شان از تک روی، فراخ روی (افرطی گری) و پایبند بودنشان به رواداری و گُفته ها و باورهایِ دمکراتیک شان، میتوانند اهرم رهبریِ جُنبش را بدست بگیرند و نغش (نقش) نهادین (اصلی) را بپذیرند. زیرا ایشان در بیست سال گُذشته همیشه از دیدگاه برپایی یک ستادِ فرماندهی برای رهبری جنبش آزادیخواهی مردم ایران پُشتیبانی کرده اند و همنوا با آن سازمان هایِ دمکراتیک ایران را به انجام اینکار فراخوانده اند. زمانیکه سازمان هایِ کشورمداریک ایران به آن اندازه گُوالیده (بالغ) نشده اند که با پی بُردن به کرامندی (اهمیت) این پیشنهاد، به برپایی یک ستاد رهبری اپوزیسیون یاری رسانند، آقای رضا پهلوی ناگُزیر هستند که یکتنه دست به این کار بزنند. در اینجا دیگر کسی نمی تواند او را به خودکامگی و یکه تازی به پَلمَسَد (اتهام بزند).
اگر چه من هوادار یک سامان جمهوری در ایران هستم، ولی با هر ساختار کشورمداری ای که بازدۀِ راستۀِ (مستقیم) رای آزاد مردم در یک همه پُرسی آزاد و دادگرانه باشد، همدمی و همراهی میکُنم. زیرا هدف من دمکراسی است و سامان جمهوری تنها یک شیوه از راه هایِ نهادینه کردن دمکراسی در ایران میباشد.
در این هَنگمۀِ پُر سیج (پرخطر) از گُذشته نگاری ایران که گُفتاوردِ بودن و یا نبودن ایران پُرسمان نهادین (اصلی) شُده است، نباید نغش (نقش) محمد رضا شاه پهلوی در افتادن مَجد (قدرت سیاسی) بدست مُلاهای خودکامه، ابزاری برایِ تاختن و کوبیدن ِ آقایِ رضا پهلوی و دوری گُزیدن از او بشَود؛ زیرا آقای رضا پهلوی آدم دمکراتی هَستند که از یک سو نهادینه شدن دمکراسی در ایران را آماژ و هدف تلاش های کشورمداریک خود کرده اند و از سوی دیگر ساختار کشورمداری (سیاسی) را به رای راستۀِ (مُستقیم) مردم واگُذار کرده اند. آزادمنشی آقای رضا پهلوی راستینگی ای (واقعیتی) است که کارکردها و کارتاری هایِ (فعالیت های) کشورمداریک (سیاسی) او در سی سال گُذشته پژواک دَهندۀِ آن میباشند.
با آنکه برسرکار آمدن ملاها، بازدۀِ راستۀِ (مستقیم) لغزش هایِ محمد رضا شاه پهلوی در ندیده گرفتن هنجار ها و دات هایِ (قوانین) سامان مشروطه سلطنتی بود و همچنین آزَرَرنگ (مصیبت) کنونی در ایران برآیندِ روش ویژۀِ کشورمداری او در پَر و بال دادن به ملاها بود که همزمان با جلوگیری از نهادینه شدن دمکراسی در ایران دُنبال میشُد، نبایستی آقای رضا پهلوی را خویشکار کژروی های پدرش کرد و از این لغزش ها برایِ تاختن به آقایِ رضا پهلوی و دوری گُزیدن از او بهره بُرد، زیرا پس از سدسال مبازۀِ مردم ایران برای رسیدن به دمکراسی، جایگاه کنونی او و باشندگی او در گُذشتهنگاری (تاریخ) ایران سرمایۀِ گرانبهایی است که میتواند در برآورده کردن آرزوی مردم یک نغش (نقش) کلیدی داشته باشد.
از دیدگاه من گُنجایش "ِشاهکارهایِ" مُلاها در ایران در سی سال گُذَشته از کوه ژنوری (جنایت) گرفته تا دغایی (خیانت) و ورشکستگی ترازداری (اقتصادی) کشور به اندازه ای بوده اند که میتوانند بر اندک لغزش هایِ محمد رضاشاه در زیر پا گُذاشتن هودۀ هومن (حقوق بشر) سرپوش بگُذارند. هر اندازه که ملاها بر شتابِ ددمنشی خود در کُشتار جوانان ایران و نابودی سرمایه ها و تاراج کشور بیاَفزایند، با این اندازه ستم و بیدا، آنها لغزش هایِ محمد رضا شاه پهلوی را در نادیده گرفتن هودۀِ هومن (حقوق بشر) کمرنگ تر میکُنند و هتا (حتی) یکه تازی های او را میاُوزوارند (توجیه میکُنند).
نَهید (وضع) کشور به اندازه ای آشفته و پَژمرگ (خطر) از همپاشی کشور به اندازه ای هُشداردهنده شده است، که همبستگی سازمان هایِ دمکراتیک برایِ جلوگیری از نابودی کشور یک نیاز بایسته میباشد. در این نِهِشی (وضعی) که سایۀِ بدشگون برنایشتی (تعصب) مذهبی، و یاوه پرستی، کشور ایران را به مرز نابودی کشانده است، خویشکاریِ هر آزادیخواهی است که از فراخوان آقای رضا پهلوی در همبستگی میهنی پُشتیبانی بکُند. در جاییکه آقای رضا پهلوی برایِ نجات کشور دو دست خود را برایِ گرفتن کمک بسوی آزادیخواهان دراز کرده است، دستِ رد زدن بر سینۀِ او نتنها شیوۀِ جوانمردی نیست، ونکه (بلکه) پُشت پا زدن به هدف ها و آرمان های مَهینی (مهمی) است که آزادیخواهان باشندگی خود را در پاسداری از آن ها وانمود میکُنند، به چم (معنی) آزادی، دمکراسی، دادگری و آسایش برای همۀِ ایرانیان.
تنها در سایۀِ نبود این چنین همبستگی میهنی بدور یک رهبریِ دمکرات آزادمنش و ورزیده است، که دولت ها و سکالشگاه هایِ (پارلمان های) کشور هایِ دمکراتیک جهان بهانه هایِ بَسنده (کافی) برای کوتاهی کردن در پُشتیبانی از جنبش آزادیخواهی مردم ایران پیدا میکُنند. تنها در این نهش (وضع) که اپوزیسیون دمکرات ایران از رهبری و یا سازماندهی خردمندانه بی بهره است، دولت هایِ دمکرات اروپایی بجایِ فراخواندن و یا گفتگو با نمایندگان اپوزیسیون دمکرات و راستین مردم ایران، میروند با رهبران واپسگراترین سازمان تروریستی مذهبی کشورمداریک (سیاسی) ایران به آرش (معنی ) "مجاهدین خلق" در خاستگاه نماینده اپوزیسیون مردم ایران، گفتگو میکُنند و یا به سخنرانی فرامیخوانند، که در ژنوری (جنایت) و دغایی (خیانت) دستکمی از آخوندهای خودکامه ندارند.
هیچ سازمان دمکراتی نمیتواند بهانۀِ درخور یا سزاواری را در همکاری نکردن با فراخوان آقای رضا پهلوی بیاورد. تنها سازمان هایی فراخوان آقای رضا پهلوی را نادیده میگیرند و از همکاری با آن خودداری میورزند که از رای مردم در یک همه پُرسی دمکراتیک و دادگرانه برای نشاختن (تعیین کردن) ساختار کشورمداریک (سیاسی) ایران در آینده، هراس داشته باشند.
آقای رضا پهلوی هَمۀِ ویژهگی هایِ رهبری یک جنبش مردمسالارنه را در خود دارند؛ پُشتیبانی یکپارچه آزادیخواهان از فراخوان آقای رضا پهلوی میتواند به جنبش آزادیخواهی مردم ایران جان تازه ای به بخَشد و این جُنبش از هم گُسیخته و بی برنامه را در زمان بسیار کوتاه به یک جنبش دمکراتیک سِتُرگ، نیرومند و پُرآوازه در جهان فرارویاند؛ به جُنبشی که میتواند سزاواری و شایستگی خود را در بدست گرفتن مجد (قدرت سیاسی) در ایران و بدون پیشآمدن هرگونه هرج و مرجی در کشور، در رسانه های جهان پژواک دهد. تنها در این نِهِش (وضع) است که رهبران کشورهایِ دمکراتیک جهان آماده خواهند بود که بجایِ سرمایه گُذاری بر رویِ و یا لاس زدن با ملاها بر سر گُستاخی ها و بُلند پروازیهایِ هَسته ای آنها، بر رویِ دمکراسی هودۀِ هومن و آزادی در ایران سرمایه گُذاری بکُنند.
جمعه، 2008/12/12