اخیرا آقای شروینی مقاله ای در خصوص پیام آقای رضا پهلوی در رابطه با فوت آیت الله منتظری انتشار داده . اقای داریوش مجلسی به ایشان پاسخ داده که در زیر ملاحظه می فرمائید.
مقاله اقای شروینی در این لینک هست http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/20329/
داریوش مجلسی
14 دی 1388
شاهزاده رضا پهلوی بمناسبت فوت آیت اله منتظری پیامی صادر کردند که بنظر شخص من پیامی جامع و بسیار منصفانه درباره شخصیتی بود که شجاعانه در مقابل رژیمی که دستپخت خود او بود ایستاد و بهای سنگینی هم بخاطر این ایستادگی خود پرداخت و همین باعث مجبوبیت بحق او در میان مردم و مبارزین ضد رژیم در ایران گردید.
در پیام ایشان بنکات مثبت و ستایش آمیزی درباره این روحانی مبارز برمیخوریم که من به چند نمونه آن اشاره میکنم:
"مواضع آیت اله منتظری در بیدار کردن وجدان نیروهای انقلاب سهمی بسزا داشت". " او به انگیزه های حاکمان در ادامه جنگ با عراق خرده گرفت و کشتار بی رحمانه هزاران تن از جوانانی ایرانی را در آستانه پایان جنگ با عراق محکوم کرد". " آیت اله منتظری با صراحتی روزافزون به انکار مشروعیت قانونی و شرعی نظام و رهبرش برخاست ". "زندگی سیاسی آیت اله منتظری خود نشان دیگری از امکان تحول و انقلاب در ذهن و رفتار و اندیشه و آراء انسانهاست".
رضا پهلوی در کنار تمجید از شخصیت وی (کاملا بدرستی) به مسئولیت بزرگی که منتظری در ایجاد یکی از وحشتناکترین رژیمهای تاریخ ما بعهده داشت اشاره نموده و معتقد است که اشاره به فوت آیت اله منتظری احساس متضادی را در اذهان ایرانیان برمی انگیزد.
حضور جملاتی از این قبیل در اعلامیه ایشان باعث عصبانیت و برافروختگی آقای سعید شروینی گردیده و معتقدند که رضا پهلوی یک فرصت تاریخی را از دست داده!!! فقط به این خاطر که در کنار محسنات آقای منتظری به نقاط منفی ایشان نیز اشاره شده. واقعیت اینجاست که اشاره به مسئولیت منتظری در ایجاد سیستم ولایت فقیه، در کنار اشاره به نقاط مثبت وی در این اعلامیه، هرگز باعث نگردیده که سر سوزنی به احترام شاهزاده پهلوی نسبت به مبارزات شجاعانه آیت اله منتظری خدشه ای وارد گردد. ایراد غیرمنطقی شروینی به شاهزاده بر این مبناست که ایشان نمیبایست اشاره ای به نکات منفی منتظری مینمود و حالا که چنین شده چرا به فجایع پدر شاهزاده اشاره ای نمیگردد.
واقعا گیر ایدئولوژیکی و تا ابد درگیری با مسائل گذشته، که تبدیل بتاریخ گردیده، چنان گریبان عده ای از پهلوی ستیزان را گرفته که به هر بهانه ای فوری پای 28 مرداد و یا پدر و یا پدربزرگ ایشان را بمیان میکشند و برای اثبات درستی حملات خود به چنان دستکاری غیرمنصفانه در وقایع تاریخی دست میزنند که حتی برای یک بچه دبستانی هم غلط بودن آن آشکار است. بعنوان مثال شروینی مینویسد که آقای منتظری شجاعانه به اعدام سران رژیم گذشته در اوایل انقلاب اعتراض نمود. فکر کنم شروینی در اینجا مرتکب یک اشتباه بزرک تاریخی شده و اعتراض به حق و شجاعانه آیت اله منتظری به اعدامهای ظالمانه شهریور 68 را ( که آقای پهلوی هم در پیام خود به آن اشاره نموده) به حساب اعتراض به اعدامهای سران رژیم گذشته گذارده!! چون تا آنجا که حافظه من اجازه میدهد اعتراضی به این اعدامها از طرف آن مرحوم صورت نگرفت.
شخصی بنام آیت اله منتظری فوت میکند. این آیت اله مبارزه شجاعانه و قابل تمجیدی را در مقابل رژیمی که در اول از حمایت شخص خودش برخوردار بوده انجام داده. شاهزاده رضا پهلوی از مبارزات وی طی یک اعلامیه تمجید میکند و در کنار آن به مسئولیتی که بر دوش منتظری در برپائی این رژیم، که خود از قربانیانش بود، اشاره مینماید. حالا چرا یکمرتبه پای محمد رضا شاه باید بمیان کشیده شود موضوعی است که فقط آقای شروینی از آن اطلاع دارند. شروینی در جائی از مقاله خود مینویسد: " منتظری داغ و درفش آن نظام را با گوشت و پوست خود تجربه کرده". این بدین معناست که آیت اله منتظری در رژیم شاه مورد شکنجه آنهم از نوع داغ و درفش قرار گرفته. تا آنجا که معلومات بنده قد میدهد مرحوم منتظری هیچگاه در زندان شاه مورد شکنجه قرار نگرفته و خود او هم هیچوقت چنین ادعائی نداشته. اصولا آخوندهای زندانی مورد شکنجه و آزار بدنی قرار نمیگرفتند و در موقعیت بهتری نسبت بسایر زندانیان قرار داشتند هرچند که اصولا من با زندانی کردن بخاطر عقاید مذهبی و سیاسی مخالفم چه در رژیم گذشته و چه حال. منتها امیدوارم که آقای شروینی چنین وانمود نکنندکه منتظری بهمان دلایلی زندانی شد که بختیار و فروهر هم زندانی شدند. دو نفر اخیر در عین اعتقادشان به رژیم مشروطه پادشاهی در نامه ای که با امضاء 3 نفره (باضافه سنجابی) برای شاه فقید نوشتند در هر سطر آن بر اعتقادشان به مشروطه و مشروطیت تاکید داشتند و هدفشان در حقیقت هشدار نسبت به بلائی بود که در راه براندازی خانمان سرزمینمان بود و متاسفانه مورد توجه قرار نگرفت (متاسفانه سنجابی بعدا له له کنان باستقبال رهبر انقلاب خانمان برانداز رفت). آیت اله منتظری و همفکرهای سابقش دغدغه دموکراسی و آزادیخواهی نداشتند بلکه با پیشرفتهای اجتماعی و موج مدرنیسمی که داشت چهره آن زمان جامعه ما را تغییر میداد مخالفت و ضدیت مینمودند. خواسته های ارتجاعی و عقب افتاده منتظری و خمینی یکی بود، مبارزه شان در کنار هم بود و روش مبارزاتیشان هم جنبه مبارزه سیاسی و دور از خشونت نبود لذا امیدوارم آقای شروینی زندانی بودن ملاهای قشری در رژیم گذشته را در یک سطح با مبارزانی مانند صدیقی و بختیار قرار ندهند. شروینی در چند جا در مقاله خود اصرار دارد که شاهزاده همان طور که به گذشته منتظری ایراد داشتند به رژیم سابق و پدر خودشانهم بیش از آنچه که تا کنون ابراز داشته اند ایراد و انتقاد روا دارند. این یک قیاس مع الفارغ است. منتظری، خمینی ومطهری و غیره خواهان یک جامعه عقب افتاده و نفی تمام پیشرفتهای غیر قابل انکار کشور ما در آن زمان بودند در حالیکه محمد رضا شاه، گذشته از جنبه های غیر دموکرات و اختناق سیاسی حکومتش، در موارد و جنبه های دیگر نقش ارزنده و بزرگی در پیشرفت اجتماعی و اقتصادی ایران بعهده گرفت که اگر روزی واقعا عادلانه ترازوی سنجش را بدست گیریم جنبه های مثبت حکومت شاه نسبت به جنبه های منفی آن ( که منهم نسبت به آنها انتقاد دارم) بسیار خواهد چربید. مثالی که آقای شروینی در مقاله خود اورده و شاهزاده را با محمد ششم پادشاه کنونی مراکش مقایسه نموده و چنین نتیجه گیری کرده که پادشاه کنونی به سیاستهای غلط پدرش ایرادهای جدی وارد نموده پس شاهزاده پهلوی هم باید از او اقتباس نموده و پدر خودرا (همانند ملک محمد) بباد انتقاد بگیرد، خالی از هرگونه منطق و عاری از یک اشتباه محاسبه آشکار در نقش این دو پادشاه میباشد. اولا ملک محمد برپا کننده وضعی است که بسیار دموکرات تر و عادلانه تر از حکومتی است که پدرش ملک حسن در مراکش برپا ساخته بود. طبیعی است که چون مراکش در زمان پسر در وضعی بمراتب بهتر از زمان پدر بسر میبرد لذا ملک محمد از دوران پدرش انتقاد میکند. ولی آیا این در مورد رضا پهلوی هم صدق میکند؟ بد نبود اگر شروینی فقط یک مورد را نام میبرد که در رژیم فعلی نسبت به گذشته ارجحیت دارد. حتی اگر نقطه ضعف رژیم محمد رضا شاه، یعنی نبود دموکراسی را، با امروز مقایسه کنیم، برد با مجمد رضا شاه خواهد بود. چنانچه پهلوی ها ایران را با آن سرعت به دروازه تمدن امروزی نزدیک نمیکردند امروز آقای شروینی ( در بهترین حالت) در کشوری مانند افغانستان زندگی میکردند. پیشرفت زنان ما بحدی بود که نتایج آنرا امروز مشاهده میکنیم. آنچه که بفلط انقلاب نامیده میشود ولی در عمل چیزی بیش از یک فتنه نبود با حمایت چپ ایران و ملیون به منجلابی تبدیل گردید که امروز شاهد آن هستیم بطوریکه مرحوم منتظری از اینکه باعث ایجاد چنین رژیمی گردید بارها اظهار ندامت مینمود. کسانی که مرتب محمد رضا شاه را به پای میز محاکمه غیابی میکشند از بابت دروغهای اغراق آمیزی که بابت خانواده پهلوی تحویل مردم از همه جا بیخبر دادند و آتش بیار فاجعه ای شدند که شاهد آن هستیم یک عذرخواهی بزرک به نسل امروز ما بدهکارند چون رژیمی که صدای پای انقلاب را شنیده بود و بیاری بختیار میرفت تا یک دموکراسی سکولار را جانشین وضع قبلی کند با یاری مستقیم آنها تبدیل به رژیمی گردید که جهنم کنونی را برای مردم ما به ارمغان آورد. انقلاب فنته مانند ایران چیزی جز یک "خطای باصره" ملت ایران و بالا تر از همه روشنفکران غیر مسئول آنروز نیست و باعث خوشحالیست که روشنفکرانی مانند اسماعیل خوئی شجاعانه به این "خطای باصره" اقرار میکنند.
شروینی در چند جا، رضا پهلوی را وارث و میراث دار سلطنت و پدر پادشاهش خطاب میکند و از این طریق میخواهد وظیفه دفاع از اشتباهات گذشته را بگردن وی بگذارد.
من بعنوان یک جمهوریخواه و یک مصدقی قدیمی که خود را متعلق بخانواده ( و نه سازمان) جبهه ملی میدانم دقیقا بدین دلیل به پشتیبانی از او برخاسته ام که وی خود را در وحله اول یک شخصیت سیاسی بدون وابستگی به هیچ فرم و نظام حکومتی میداند ومسئله دموکراسی و رهائی از شر نظام استبدادی حاکم را ورای مسائل و مباحث ایدئولوژیکی و فرم نظام قرار داده و خود را فقط رضا پهلوی مینامد.
من او را دوست دارم و برایش احترام زیادی قائلم چون ایده و آرمانهای او برای آینده کشورم همان ارزشها و آرمانهائیست که همیشه برای آن مبارزه کرده ام. من رضا پهلوی را از لحاظ اعتقادات و راه سیاسی از سیره رهبران ملی ایران مانند مصدق، بختیار و فروهر و ادامه دهنده راه آنها میدانم و از لحاظ مدرنیته و توسعه اجتماعی و اقتصادی او را ادامه دهنده راه پدر و پدر بزرگش میدانم.
من هیچ سازمان و شخصییتی را باندازه جبهه ملی و عباس امیر انتظام نزدیک به عقاید و افکار رضا پهلوی نمیبینم. گذشته مربوط بتاریخ است و وقایعی را که پشت سر گذاردیم میتوانیم بعنوان چراغی فرا راه خود قرار دهیم تا از تکرار انها حذر کنیم ولی راه ما رو بجلو ست و ما فکر و فرهنگ جدیدی را اغاز کرده ایم که – اقلا برای خودمان – خط بایان اختلافات و جدالهای حیدری نعمتی میباشد که سالهای سال سد راه هرگونه اتحاد برای آزادی، دموکراسی و پیشرفت ملت و سرزمینمان بوده اند.
در دموکراسیهای غربی، زنان و مردان سیاسی که بنحوی از انحاء دچار خطا و اشتباه میگردند یا از کار برکنار میشوند، یا خودشان کنار میروند و یا به استیضاح کشیده میشوند. ولی متاسفانه در جمع افراد سیاسی ایرانی (بخصوص در خارج کشور) هستند کسانی که مستقیم و غیر مستقیم نقشی در ایجاد فتنه 75 داشتند ولی بجای عذر خواهی و احساس گناه نقش یک طلبکار را بازی میکنند.