«همگام با جنبش بزرگ ایرانیان» ....................
از س الف احمدپور ، وبلاگ پژواک خاموش
هوا سخت تاریک است
تاریکتر از تاریکی شب
و گنگ تر از مردی گنگ
شمع روشن میشود
هوا کمی سفید
کمی سبز
رفته رفته سبز،سبزتر
پررنگتر و روشنتر میشود
سیاهی توان دیدن سبز را ندارد
بر سبز یورش میبرد
شمع ها را سر می برد
گرد سیاهی بر سبز می افشاند
آنگاه سفیدی بر سبز میگرید!
گرد سیاهی را بر سبز میشوید
و سفیدی شمع میشود
سفیدی کم کم آب میشود
با سبز یکی می شود
و سبز و سفیدی در آغوش هم
پیوندی ناگسستنی میشوند
سیاهی پیوند را مجروح میکند
و سفید و سبز
با هم یکی میشوند
او تیر خورده است
او باتوم خورده است
خون جولان میکند
و خون،رنگی سرخ را میآفریند
کم کم رنگ سرخ
زمین سبز و سفید را سرخ میکند
و سبز،سفید و سرخ نیز یکی میشوند
سرخ،سفید،سبز
از زمین تا آسمان
سه رنگ با سین می روید
رنگ سه دهه رنج بالا می رود
سرخ،سفید،سبز
پرچم ملتی بزرگ به احتزاز در میآید
و بر گوش سیاهی شلاق میزند
سرخ،سفید،سبز
بر بام خانه ها میرقصد
در دستان پوران کوروش
پوران زرتشت
و پوران ایران
بالا میرود !
تا شاید روزی بر بام جهان
بر دیده ها بدرخشد.
دیگر سیاهی رنگ ندارد
سیاهی و تاریکی رنگ باخته اند
تا آنهنگام که سرخ و سفید و سبز
می رقصد
تاریکی ناپیدا خواهد بود.
و این بار...
پرچم ملتی بزرگ به احتزاز آمده
در دستان گرم پوران ایران
در لابلای طوفان جنبش سبز
تو را میخواند.
حال!...
سبز،سفید،سرخ یا سیاهی
کدامین رنگ تو است؟
رنگ من سرخ،سفید،سبز
و سیاهی رنگ دشمنان ما
آنانکه بر پرچم سه رنگمان ایران
رنگ تاریکی میکارند!
آنانکه نام و نشان ما را ربوده اند...
اما نه!
خون سبز و سفید سرخ است
با هر گلوله ای آتشین
که بر جان خویش میخرد
به سبز و سفید میپوندد
و بزرگ و بزرگ میشود
تا آنجا که سیاهی بر ایران
رخت بر بندد.
سرخ ،سفید،سبز
رنگ من است رنگ ما
رنگ پرچم، رنگ روح و جان ماست.
سرخ،سفید،سبز
رنگ آزادی
پرچم ایران ماست.