علی میرفطروس
آدينه، 12 تیر ماه 1388 برابر با 2009 Friday 03 July
رستاخیز ملّی: ضعف ها و ضرورت ها
بخش نخست
• گاه اشتباهات کوچکِ خودکامگان، پیامدهای بسیار بزرگ و سرنوشت ساز دارند.
• اینک مبارزات و اعتراضات مردم از یک دعوای حقوقی (تقلّب در انتخابات) به نبردی حقیقی برای به زیر کشاندن رئیس جمهورِ دست نشاندة آیت الله خامنه ای تبدیل شده است!
***
4 سال پیش، بهنگام «انتخابات» نهمین دورة ریاست جمهوری در ایران، در مطلب کوتاهی بنام «برای ثبت در تاریخ» یادآور شده بودم که «انتخاب محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری، یک انتحار سیاسی برای رژیم اسلامی است چرا که آغاز ریاست جمهوری وی، پایان حکومت مُلاّها خواهد بود» 1
عملکردهای 4 سالة آقای احمدی نژاد در سطح ملّی و بین المللی نشانة همین انتحار سیاسی و «آغازِ پایانِ حکومت اسلامی» می تواند باشد. این امر باعث گردید تا «عقلای مصلحت بینِ نظام اسلامی» برای حفظ و بقای رژیم، «انتخابات» دهمین دورة ریاست جمهوری را به کارزاری سرنوشت ساز بَدَل سازند و در این راه توانستند بخش های بزرگی از جامعة مدنی ایران و خصوصاً زنان، جوانان، دانشجویان، معلمان، هنرمندان و نویسندگان ایران را بسوی خود جلب کنند.
روشن است که نه آقای میرحسین موسوی (با توجه به کارنامة گذشته اش) کاندیدای دلخواه و مطلوب این اقشار اجتماعی بود و نه «رنگ سبز» و گفتن «الله اکبر» نشانة تعلّق عاطفی و معنوی عموم شرکت کنندگان در انتخابات به اسلام و باورهای سبزِ شیعی. حمایت از موسوی و بهره برداری از نماد سبز را باید در محدودیّت های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه جستجو کرد. بقول انگلس: اگر مبارزات مردم «پرچم های مذهبی» با خود حمل می کنند و اگر منافع، نیازها، خواست ها و شعارهای هر یک از طبقات در زیر «پوشش مذهبی» خود را پنهان می سازند، این، در حقیقتِ امر تغییری نمی دهد و به سادگی از محدودیّت ها و مناسبات سیاسی - اجتماعی و فرهنگی عصر قابل درک می باشد. 2
در دهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری، مردم، با آگاهی و هوشیاری شگفت و شایسته ای کوشیدند تا از سیاست بعنوان «هنر تحقّق ممکنات» استفاده کنند و با حمایت گسترده از میرحسین موسوی، مخالفت خویش را با سیاست های دولت احمدی نژاد و در نتیجه با رهبرِ حامی و هادیِ وی (آیت الله خامنه ای) ابراز نمایند. بنابراین، در واقع، 22 خرداد قبل از اینکه روزِ «آری» به میرحسین موسوی بوده باشد، روزِ «نه!» به احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای بوده است.
تجربه های تاریخی نشان می دهند که گاه اشتباهات کوچکِ خودکامگان پیامدهای بسیار بزرگ و سرنوشت ساز دارند. تقلّب های انتخاباتی و رویدادهای خونین پس از آن، نشان داد که آقای خامنه ای و نهادهای دلخواه وی، حتّی شخصیّت های «خودی» و چهارچوب های رسمی و شناخته شدة خود را نیز به رسمیّت نمی شناسد بطوریکه در یک کودتای آشکار و رسوا، آراء حقیقی ملّت را به سود نامزد محبوب و دلخواهش (محمود احمدی نژاد) مصادره کرده است. این تقلّب و تحقیر آشکار، خشم نهفتة 30 سالة مردم و خصوصاً جوانان را چنان در خیابان های سراسر ایران جاری ساخت که اینک بسان آتشفشان خروشانی، فاشیسم دینی حاکم بر ایران را تهدید می کند. 3
انقلاب مشروطیت با نفی «الهی بودن قدرت سیاسی حکومت»، ضمن تبدیل کردن مردم ایران از «رعیّت» (امّت) به «ملّت»، انقلابی بود برای پایان دادن به سلطة شریعتمداران (مشروعه طلبان) در عرصه های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه، امّا بخاطر ضعف ساختارهای اجتماعی و فقدان نیروهای نوین طبقاتی (خصوصاً طبقة متوسط شهری) انقلاب مشروطیت نتوانست (و نمی توانست) به بسیاری از خواست ها و شعارهای اساسی خویش دست یابد و لذا در یک مصالحة ناگزیر با «مشروعه طلبان»، راهِ تضادها و تناقض ها و کشاکش های آینده، هموار ماند. آنچه که پس از مشروطیّت و زمان رضاشاه و ملّی کردن صنعت نفت تا انقلاب بهمن ماه 57 روی داد، تجلّی این تناقض ها و تضادها و کشاکش ها بود: کشاکش «بدعت» (تجدّدگرائی) با «شریعت» (اسلام).4
سالهای پیش از 1357، آیت الله خمینی با انتشار کتاب های «حکومت اسلامی» و «تحریرالوسیله» مانیفست سیاسی خود را تدوین و ارائه کرده بود، محتوای این نظریّات آنچنان ضد دموکراتیک و قرون وسطائی بود که در پاسخ به پرسشِ یکی از روزنامه نگاران خارجی، آیت الله خمینی به توصیة یکی از مشاوران نزدیکش در پاریس، آن دو کتاب را، «جعلی» و «ساخته و پرداختة ساواک شاه» معرفی کرد و لذا برای خزیدن به قدرت سیاسی، از جمهوریّت، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، سخن ها گفته بود.
آیت الله خمینی سودای استقرار یک جامعة طالبانی (به سبک افغانستان) را داشت. فلسفة سیاسی وی – اساساً- با «جمهوریّت»، «انتخابات آزاد» و « صندوق های رأی» میانه ای نداشت چرا که از نظر خمینی: رهبر (ولی فقیه) بسان «قیّم» بر عموم «جامعة صغیر» سرپرستی و حضانت می کرد. بعبارت دیگر: رهبر بسان «شبان»، گوسفندان (مردم) را هدایت و رهبری می نمود. 5 بنابراین: در همة سال های حکومت اسلامی، انتخابات و صندوق رأی - اساساً- برای کسب مشروعیّت و نشان دادن این مشروعیّت به جهانیان بود!
قانون اساسی جمهوری اسلامی با وجود تأکید ظاهری بر «جمهوریّت نظام» - اساساً- مبتنی بر «اصالت رهبر» در استقرار یک خلافت اسلامی به سبک مدرن و امروزی بود، امّا کوشش های دوران رضا شاه و محمدرضا شاه (با همة کمبودها و ضعف های شان) آنچنان بود که پس از 30 سال سلطه و سرکوب حکومت اسلامی و با شدیدترین تبلیغات آموزشی و پرورشی، رژیم اسلامی نتوانست بر حافظه تاریخی، ملّی و تجدّدخواه ایرانیان چیره گردد و – صد البته- حضور شبکه های ارتباطات جهانی (اینترنت، رادیو- تلویزیون و ...) شکست و ناکامی رژیم اسلامی را تسهیل کردند.
شکست اصلاح طلبان حکومتی، شکست یک توّهم دیرپا بود که می خواست از درون یک ایدئولوژی تمام خواه (توتالیتر) «دموکراسی اسلامی»، «جامعة مدنی» و «مردم سالاری دینی» را استخراج کند.
کودتای انتخاباتی 22 خرداد، در واقع برای «ختم جمهوریّت» به سود استقرار عیان و آشکار یک «خلافت مستبدانة اسلامی» است. 6 اعتراضات و جانفشانی های مردم در دو هفتة اخیر و بازتاب بسیار گستردة این اعتراضات و جانفشانی ها در مطبوعات و رادیو- تلویزیون های جهان باعث گردید تا دولتمردان و سیاستمداران غربی (که سالها مسحون و مفتون نمایش قدرت و «پایگاه توده ای رژیم» شده بودند) «ندا» های واقعی مردم ایران را ببینند و بشنوند و برای تحقّق خواست های آزادیخواهانه و حق طلبانة مردم ایران با آنان ابراز همدلی و همبستگی نمایند.
پس از دو هفته کشتار و سرکوب های گستردة تظاهرکنندگان و پس از برسمیّت شناختن کودتای انتخاباتی از طرف شورای نگهبانِ آقای خامنه ای، اینک مبارزات و اعتراضات مردم از یک دعوای حقوقی (تقلّب در انتخابات) به نبردی حقیقی برای به زیر کشاندن رئیس جمهورِ دست نشاندة آیت الله خامنه ای تبدیل شده است.
ادامه دارد
زیرنویس ها:
1- اینجا کلیک کنید
2- جنگ های دهقانی در آلمان، ص 29؛ لودویک فویرباخ و پایان فلسفة کلاسیک آلمان، ص 50. برای بحثی دربارة «شکل شناسی» جنبش های اجتماعی در ایران بعد از اسلام نگاه کنید به: علی میرفطروس، عمادالدین نسیمی، چاپ دوم، 1999، صص 47-60، همچنین نگاه کنید به اینجا
3- برای یک مقایسة تطبیقی حکومت اسلامی ایران با فاشیسم و نازیسم، نگاه کنید به: علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران، چاپ چهارم، 2001، صص 142-153 و نیز نگاه کنید به اینجا و اینجا
4- در این باره نگاه کنید به مقالة «تأملاتی در انقلاب مشروطیت»
5- در این باره نگاه کنید به: علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران، چاپ چهارم، صص 118-140. همچنین نگاه کنید به اینجا
6- من - برخلاف آقای اکبر گنجی- «نظام خلافت» را بجای «نظام سلطانی» برای تبیین ویژگی های رژیم اسلامی حاکم، دقیق تر می دانم