با تشکر از هموطن عزیزی که این ارزیابی را از ایران برای سایت ما ارسال کرده. نکات فوق العاده ارزشمندی در این ارزیابی وجود دارد که بی گمان برای بسیاری از فعالین و کنشگران راه آزادی و دموکراسی برای ایران فردا حاوی هشدارها و راهبردهاست.
2010/01/22
نام محفوظ
صدای کوبش پای سرباز زمان ، بر صفحه ساعت محکم و ممتد مینشیند . در فضای اتاق پیچید ، خواب نیمه شبانه ام را در هم میریزد.رویاهای آشفته ام را درهم میتند .اکنون چه باید کرد ؟
انفجار در یک مخزن مایع در همان آغاز نخستین واکنش حرارتی صورت نمیگیرد ، بلکه به گذشت زمان و ظرفیت ظرف ،فعل و انفعالات مظروف و مقاومت بستگی دارد . تخم مرغ با ضربه ملایمی میشکند ولی تخم شتر مرغ نیاز به وسیله سنگینتری دارد . تحولات اجتماعی نیز به همه عوامل یاد شده باضافه یک عامل مهم دیگر بنام "شعور " هم نیاز دارد! این "شعور " شعور فردی نیست ،بلکه شعوری اجتماعی است که با ازهم بیختن عوامل ،زمان، ظرف ،مظروف و مقاومت سیل شده ، شکل مشخص و در مواردی هم نا مشخص و ویرانگر بخود میگیرد .
22خرداد 88 تنها نماینگر ظرف و مظروف نبود . تنها انتخاب و یا جابجا کردن فرد نبود !! زمان و مقاومت هم حضور داشت و اما آن عامل مهم واثر گذار یعنی"شعور اجتماعی"پس از سالها خویشتن داری و انباشت همه ناملایمات سالهای گذشته و حتی خواستهای سرکوفت خورده سالهای دورتر خود را نمایاند . این "خواستهای سرکوفت خورده " به یکصد سال گذشته بر میگردد. که از توان این بررسی خارج است .
اما تحولات بعد از 22 خرداد که ناشی از فشارهای اقتصادی،اجتماعی-سیاسی و فرهنگی بود که شعور اجتماعی را متحول،منسجم وبپاخیزاند .برای یافتن علتها و ریشه های این خیزش لازم است به سه عامل پایه ای و اساسی بطور جداگانه و نیز همراه با پدیده های درونی هریک از آنان را مورد توجه قرار داد.این سه عامل که در بالا ذکر شد ، اقتصادی ،سیاسی – اجتماعی و فرهنگی است .
بخش اول - اقتصادی
در انتخابات 76 حضور اقشار جامعه صرفا بیان یک "نه" و رد یک نوع تفکر و ایدئولوژی محاط بود . بصورت ساده وتا حدی غیر منسجم که خاتمی را بجای ناطق نوری برگزید .هدف انتخاب یک عنصر معتدل تر بجای یک عامل ایدئولوژیک بود . در 76 مناسبات اقتصادی بعلت نوعی توسعه اقتصادی مقطعی که از دوران ریاست جمهوری رفسنجانی گسترش داشت ، بدون آنکه اقتصادی پایه ای و یا ریشه ای و بنیادی حتی در ادامه همان اقتصاد متروپولی و تا حدی اشتغال زا باشد . لذا گردش پول در جامعه نقشی نسبتا مثبت داشت و هنوز مردم قدرت خرید بطوری نسبی را داشتند لذا عامل اقتصاد (بحران و تورم )حضوری ملموس نداشت . در حالیکه درسال 88 عامل اقتصادی تعیین کننده بود ، با بستن و تعطیل دهها واحد های صنعتی ریزودرشت و اخراج کارگران در شهرها و فقدان عامل کنترل کننده مواد غذایی و تولیدات نباتی در سطح روستاها ، این همبستگی را در 88 تشدید کرد .نیروی کار که در آغاز 57 در سطح کشور بین 7 تا 7.5 میلیون برآورد شده بود ، در تاریخ 88 به 3 تا 3.5 میلیون تقلیل یافت و این خود یکی از عوامل پیوند بود . از عوامل دیگر حضور نسل جوان و تحصیل کرده جامعه که در سطح کشور پراکنده بود و بدلیل نداشتن اشتغال پایدار ،سیال و پرخاشگر مینمود ، بود. دیگر نهاد جنبش زنان بود که از سالها پیش و خصوصا در زمان خاتمی شکل مادی مشخص بخود گرفت و خواستار برابری و عدم تبعیض از زنان بود . و نهاد دیگر این تحول بخشی بانام وبی نام نیروی کارگران چه شهر وچه روستا ، که عمدتا "شهری" بود چون در آمد با هزینه روزانه آنها انطباق نداشت . و بخشی از نیروهای روستایی که محصولات تولیدیشان بعلت ورود محصولات مشابه توسط عوامل وابسته به حاکمیت متضرر شده بودند با القای روستازادگان فارغ التحصیل بیکار و درک قابل حس تولیدات مانده در انبارها ، حضور و پیوند در حرکت اجتماعی آنان را تشدید کرده بود .اما نه همچون کارگران بیکار شده یا اخراج شده. بخش دیگر این نیروهای معترض ، کارمندان عمدتا میان حل و پایین دست بودند که در امید شکسته شان ، خشمی فرو خفته خود را عیان ساخت . در این مجموعه "عناصر فکری " ازهر قلم و کیشی حضور مادی داشتند . بی هیچ سازمان ، برنامه ای غیر منسجم و منفرد . آنچه از این انبوه توده های غیر منسجم وبی برنامه و هدف بیان شد شعارهای سطحی ، مقطعی ، که برای یک مرحله کوتاه مدت نه حتی در حد یک تاکتیک بعنوان یک هدف مرحله ای ارائه نشد. این حرکت اگر چه برخلاف سالهای 56و57 خود جوش و پوپولیستی نبود، اما فاقد برنامه بود . در حالیکه وجه غالب اجتماعات حول انگیزه انتخاب بود . اما چون عناصر متشکله انتخاب که بر حسب ضرورت نه برحسب نیاز میبایست در چهارچوب قوانین حقوقی مسلط و قالب حرکت میکردند.ناگزیر شعارها از محدوده ضرورتها خارج نشدو با "نیازهای"اجتماعی پیوند نخورد.
اگر یک قیاس کوتاه و برش شده ازبین57و88صورت گیرد ، به انگیزه ها و دلایل برجسته آنها روبرو خواهیم بود . الف- در57 ساختارشکنی موردنظر بود،شعارها برتعویض حکومت سلطنتی قرارگرفت در حالیکه در 88ساختار شکنی مورد نظر نبود ،نه اینکه ضرورتا "نیاز"نبود بلکه بافت نیروهای معترض ازقبل با آن همسو و هم آواز نشده بودند. ب- در57 نیروهای کار دست از باز تولید کشیدند . واحدهای صنعتی را به تعطیلی کشاندند . در88 نیروهای کار بصورت پیوسته و جمعی اقدام به تعطیل واحدهای صنعتی نکردند. ج- در57 نهادهای صنفی و سندیکایی نیم بند و نهادهای مدنی کم جان اما موجود مانند احزاب و سازمانهای متعدد ، خصوصا موضع گیری حزب توده که جبهه انقلاب در حال شکل گیری را ضد امپریالیستی اعلام کرد ، که این خود سبب پیوستن بخشی از"توده ها "به انقلاب بود .حال آنکه در 88 هیچ نهاد صنفی و یا احزاب و نیروهای سابقه دار حضور مستقل و مشخصی نداشتند ، تنها احزاب تعریف شده در محاط ایدئولوژی غالب مثل جبهه مشارکت ، کارگزاران، حزب اعتماد ملی بود . حتی احزاب ملی - مذهبی و نهضت آزادی بطور مستقل و با برنامه حضور نداشتند . د – نکته قابل توجه اینکه در57 زنان تحصیل کرده و سنتی علیرغم اینکه موضع مشخص ضرورتا به نیاز "برابری خواهی" بعنوان یک هدف در اجتماعات شرکت داشته باشند، متحد منسجم حضوری قدرتمند داشتند . در88 زنان سنتی حضور چندان ملموسی نداشتند ، چون جنس مطالبات زنان سنتی در88 از جنس مطالبات زنان آگاه و طرفداران کمپین یک میلیون امضاء نبود .نکنه ای که بیان آن در اینجا لازم است ،توجه به شعور اجتماعی است که در 57 شعور اجتماعی نقش چندانی نداشت زیرا برنامه ها و هدفها از قبل در جهت حرکت بسوی ساختار شکنی سازمان یافته بود و متاسفانه عناصر آگاه جامعه ما نیز بدون نقد و تحلیل منطقی آنرا پذیرفت . در حالیکه در88 نقش شعور اجتماعی حضوری کاملا مشهود وموثر داشت و این
یک جنبه مثبت 88 بود ،گرچه فاقد برنامه استراتژیک (بلند مدت) بود.
ه – در57 همه نیروها متفق القول در شعارها شدند ، در88 شعارها برحسب شرایط انتخاب و طرح میشد . و مستقل از نظر عناصر راس جنبش بود ، که در بخش سیاسی-اجتماعی بدان خواهم پرداخت . و – وضعیت اقتصادی در سالهای 56و57 آنچنان بود که نیروهای اجتماعی توانایی تحمل عدم دریافتهای مالی را برای مدت تقریبا طولانی را داشتند. این شاخص بیشتر در مورد کارگران صنعتی صادق بود .در روستاها برعکس نیروهای روستایی تمایلی به حضور در تظاهرات را نداشت و آنرا نفی میکرد ، چه بخش بزرگی از آنها درسطح تولیدات بومی و بازار که امکانات فروش محصولات آنها را ممکن میساخت ، قدرت خرید آنها چنان بود که بخشی در عین داشتن زمین و امکانات کشت در روستاها خصوصا روستاهائیکه در جوار شهرها بودند بطور روزمزد در واحدهای صنعتی نیز مشغول بودند . بنابراین وضع اقتصادی آنها بمراتب بهتر از کارگران شهری و صنعتی بود .
بخش دوم – بخش سیاسی – اجتماعی
درک تحول سیاسی-اجتماعی جامعه ما بتاریخ یکصد و چند سال قبل و دوران انقلاب مشروطه برمیگردد، که در آنزمان متفکران و نخبگان آندوران برای تلفیق حکومت سلطنتی با شرع اسلام ،عنوان حکومت مشروطه را برگزیدند که در واقع با انتخاب این"واژه" هم نوع تفکر التقاطی را بعنوان همسوئی و سازگاری با اسلام عرضه کردند، که هم گویای شیوه تفکر وهم ارائه شکل ناقص و دست و پا بریدهای از رژیم سلطنتی شد . پی آمد این شیوه برخورد سیاسی-اجتماعی،درجامعه آنزمان که آگاهی مردم در سطح نازل بود وبیسوادی وسعت گسترده ای داشت ،این فرصت را برای برخی روحانیون فراهم ساخت که مشروطه را مشروعه اعلام ودرهمان محتوای شکسته دستکاری کنند.ادامه این شیوه تفکردر جامعه خصوصا دربخش روحانیت ریشه ای پنهان ،اما گسترده یافت . جامعه ما این پوستین نا موجه را تا کودتای رضا خان بتن داشت . رضا برای جلوگیری از نفوذ روحانیون در امور سیاسی تا حدودی اختیارات آنان را محدود وحقوق قضایی و مدنی که قرنها در حیطه روحانیت بود از آنان سلب و قدرت روحانیت را در حد حوزه های علمیه محدود ساخت . این اقدام و سایر اقدامات دیگر رضاخان ،خشم فروخفته ایرا در کانون حوزه علمیه بودیعه گذاشت که در سالهای بعد عیان و بازتاب یافت که حاصلش تحولات عمیق و ژرف اجتماعی شد که بررسی این بخش از تحولات میتواند راه گشای مسایل و نگرش منطقی و عقلانی جامعه برای رسیدن به دموکراسی قابل پذیرش باشد .برای ارزیابی تحولات 57 و اثرات آن در سالهای بعد لازم است نقش روحانیت و خواستهای نهانی آنان که طالب قدرت و تحمیل یک حکومت تئوکرات برای نه تنها ایران که برای بخش عمده جهان اسلام ،خصوصا شیعه گری که آرزوی دیرینه آنان بود تحقق پذیرد .
در آغاز سال 57 و حضور خمینی در پاریس و مشارکت نخبگان و شخصیتهای خوش نام و مشهور جبهه ملی در نوفل لوشاتو، با طرح نوع حکومت که گفته شد جمهوری دموکراتیک باشد ،با مخالفت شدید خمینی مواجه شد و جمع حاضران غیر از دکتر شایگان پذیرفتند که عنوان حکومت جمهوری اسلامی پذیرفته شود که تاثیرورنگی از مذهب داشت.جالب اینکه کلیه ان نخبگان بدون هیچ مقاومتی پذیرای آن میشوند.درواقع حاضرین در نوفل لوشاتو بجای منطق اعتقاد اسیر اعتقاد بودند و این اسارت را در تمام طول حیات خود یدک میکشیدند. آن بخش ار روحانیون بلند پایه که در نوفل لوشاتو حضور داشتند ایرادی به انها وارد
نبود اما به سایرین مردان مکلا این اتهام وارد است که نا پختگی از خود نشان داده اند .
در زمان ورود خمینی بایران کلیه زندانیان سیاسی ازاد شده بودند . پایگاه طبقاتی – اجتماعی سیاسی خمینی در ایران را شامل کلیه کمیته های انقلابی که از نیروهای اراذل و اوباش و لمپن های میدان بار و عناصر بی شکل جامعه ، بعنوان نیروهای انقلابی که بصورت اعضاء کمیته و حزب الله که در مراحل بعدی تشکیل نیروهای سپاه را بوجود آوردند . اما در موقع ورود خمینی نیروهای سازمان مجاهدین خلق که کادرهای رهبر آنان بهمراه کادر سایر گروه های سیاسی مثل افسران حزب توده و کادرفداییان خلق نیز از زندان آزاد شده بودند . مجاهدین خلق حفاضت و حراست نظامی خمینی را بعهده گرفتند . در حقیقت ، بازوی مسلحانه انقلاب و خمینی شدند و این امر با ذائقه خمینی سازگاری نداشت . لذا از همان عناصر لمپن و ارذل یک گروه گارد محافظ برای خود و دیگران تدارک دید.
خمینی با حضور و بدست گرفتن قدرت و شکل گیری جمهوری اسلامی بنای مخالفت با ساختار سیاسی-اجتماعی ایران را عمدتا طرفداران و سمپاتهای سازمان مجاهدین خلق و سازمان فداییان خلق و گروه کوچک اما سازمان یافته افسران حزب توده و ته مانده از اعضاء حزب در اینجا و آنجا کشور دور هم جمع شدند . مجاهدین خلق و سازمان فداییان خلق که سالها در زندان بودند ، بعلت عدم آگاهی از مناسبات اجتماعی و شرایط مبارزات علنی ، بجای سازماندهی نهادهای مدنی و صنفی وفعالیت علنی و بدنبال همان تفکر مبارزه مسلحانه که حاکمیت ناگزیر در نهایت غیر دموکراتیک خواهد بود ، شروع به یارگیری و ساماندهی کردند . اما حزب توده با همه ادعای تجربه چهل سال مبارزه بجای خیزش بسوی مردم و پایه گذاری نهادهای صنفی –مدنی در خدمت حاکمیت قرار گرفت و درواقع مغز سیاسی-اجتماعی جمهوری اسلامی شد وباور داشت که خمینی را میتوان کنترل کرد .
نیروهای سازمان یافته چپ غیر اکتیو حزب توده که پایگاه چندانی نداشت ، بدلیل وجه اشتراک با حاکمیت که بر طبل ضد امپریالیستی نابخردانه خود میکوبید هم آوا گردید .البته در همین زمان عناصر غیر تشکیلاتی در اینجا و آنجای کشور وجود داشتند که معترض به حکومت ولائی و قیمومیت نظام بودند ، ترور میشدند که سر آغاز قتلهای زنجیره ای شد.
پس از کسب قدرت خمینی و گسترش اعتراضات اجتماعی-دانشگاهی ، حاکمان نوپا دست به تعطیلی دانشگاهها در سراسر کشور زدند. در این زمان پایگاه سیاسی-اجتماعی قدرت نو شامل بخشهای زیر میشد . اول ـاکثریت جمعیت نا آگاه کشور که اسیر تفکر مذهبی بودند . دوم-نیروهای کمیته های انقلاب که اکنون بصورت منسجم سپاه را تشکیل دادند.سوم- نیروهای رادیکال مذهبی ، مجاهدین خلق که قبلا بصورت بازوی نظامی انقلاب حضور یافته بودند ، بصورت معترضین حاکمیت در آمده بودند.
شروع جنگ سبب شد که قدرت نوپا برای گریز از در گیری با موج معترضین داخلی به گسترش جنگ دامن بزند و بخش عمده ای از جوانان دانشگاهی را برای جلوگیری از فعالیت آنان بعنوان جنگ میهنی به جبهه اعزام دارند . از عناصری که پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن سران ارشد جمهوری اسلامی، هاشمی رفسنجانی حضوری مشخص تر و ملموس تر در روند قدرت یافت . او کسی بود که به اعتراف تاریخی خود،جنگی که در دوسال تمام میشد تا شش سال آنرا بدرازا کشاند، تا بقول خود "جمهوری اسلامی را تثبیت کنیم"که در واقع سیاهی لشکری از خانواده شهدا دور پوسته جمهوری اسلامی برای حفاظت آن کشیدند . از همین زمان رفسنجانی تنها فردی است که فرا جناحی عمل میکرد . اوسبب بستن دفتر حزب جمهوری اسلامی شد . تا از گسترش احزاب دیگر در آینده جلوگیری کرده باشد .او ادامه جنگ را به خمینی القاء کرد وهم او بود که باز پذیرش قطعنامه صلح را به خمینی پذیراند . بعد از مرگ خمینی ، با ترفندی ماهرانه خامنه ای را بعنوان کاندیدای خمینی برای رهبری به جامعه روحانیت و مردم کشور قبولاند . در این مرحله هاشمی رفسنجانی تنها مرد دیپلمات و سیاس نظام شد . تنها فردی که همیشه فرا جناحی عمل میکرد . چه زمانی که رئیس مجلس بود وچه زمانی که رئیس جمهور شد و چه زمانیکه مسئول و رئیس تشخ
یص مصلحت نظام گردید .
در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی ، سه بخش زیر رشدی فزاینده یافت:
1. به سپاه مجوز ورود به پروژه های عمرانی را در سراسر کشور داد.
2. وزارت اطلاعات را به موسسه بزرگ تجاری تبدیل کرد.
3. قتلهای زنجیره ای را که از زمان خمینی بطور پیدا و ناپیدا شروع شده بود در مورد مخالفان جمهوری ادامه داد.
به نظر میرسید که رفسنجانی آن چنان به موقعیت و قدرت خود باور داشت که تصور میکرد خامنه ای را همیشه میتواند در اختیار و کنترل داشته باشد . اما عملکردهای غلط و خود بینی بیش از حد وی و مبارزات پنهانی مخالفان هاشمی سبب شد که او در انتخابات نمایندگی مجلس رای نیاورد و این اولین ضربه از طرف مخالفانش بود .
با این مختصر مقدمات به انتخابات 76 و کاندیتاتوری خاتمی میرسیم . مردم که در طول این چند سال بطور نسبی ماهیت و جوهره جمهوری اسلامی برای آنان خصوصا در راستای نخبگان و دانش آموختگان شناخته شده بود ، با تبلیغاتی گسترده در سطح کشور مردم را دعوت به شرکت در انتخابات بامید تغییر آرام و گام به گام بسوی دموکراسی دعوت کردند . خاتمی برنده شد . در این سال اقشار جامعه را عمدتا نیروهای متوسط خرده بورژوازی تشکیل میداد که به خیل آنان کارگران اخراج شده از واحدهای صنعتی نیز افزوده شد . صاحبان سرمایه بعلت عدم توانایی در رقابت با غول نوپای اقتصادی سپاه از میدان خارج میشدند . توده های بیشکل مردم توهم زده هنوز سیاهی لشکر حاکمیت را تشکیل میدادند آنان هنوز باورشان است که حاکمیت مذهبی سالمترین – صادقترین و انسانیترین و در عین حال هم اعتقادترین حاکمیت نسبت به دیدگاه مذهبی آنان است . در این دوران دانشگاهها باز شده بود .حاکمیت برای کنترل و جلوگیری از فعالیت دانشجویان ، تشکیلات شبه نظامی بعنوان بسیج دانشجویی را وارد دانشگاههای سراسر کشور کردند . این عناصر که اکثرا فاقد توانایی علمی و دانش عمومی بودند وسیله و بازوی سرکوب حاکمیت بطور ملموس در همه دانشگاهها شدند .روش ملایم خاتمی در دو دوران ریاست جمهوری سبب و زمینه ساز واکنشهای اجتماعی در سالهای بعد شد . اگر چه خاتمی در پایان دور دوم ریاست خود گفت که رئیس جمهور در جمهوری اسلامی نقش تدارک چی را دارد ، اما انتخاب دور دوم احمدی نژاد و تقلب محرز و آشکار ، دستکاری در آرای مردم که با امیدی دیگر برای رسیدن به دموکراسی نسبی تا حد دوران خاتمی ، بپای صندوق یورش بردند ، تا تغییرات اندکی را که آرزومند آن بودند بدست آورند ، با قرائت ارا به یاس مبدل شد. با اعلان نتایج آرا و انتخاب مجدد احمدی نژاد ، مردم را در مقیاس گسترده به خیابانها کشید و در شرایطی که وضع اقتصادی مردم چه شهری و چه روستا چندان مناسب نبود ،بحران و تورم ،دندان نشان دادند ،قدرت خرید مردم پایین آمد ،کسبه متوسط دچار ورشکستگی میشدند ،انبوه بیکاران تحصیل کرده رقم بالایی را تشکیل میدادند. کارگران اخراجی هم به آنان افزوده شدند. حرکت اعتراضی مردم ستون حاکمیت را متزلزل کرد ، دست به اقدامات قهر آمیز و خشونتهای غیر اخلاقی و انسانی زد .این اعمال شنیع که از طرف عوامل حکومت مردم را بیشتر منزجر و از نظر روانی بیشتر تحریک کرد ، تا آنجا که در جامعه شکافهای عظیمی بوجود آمد. این شکاف در چند جبهه صورت گرفت .در حاکمیت گه یکپارچگی آنان را که دارای منافع مشترک بودند درهم نوردید . صفی از خامنه ای و احمدی نژاد و پشت سر آنان
ماشین سرکوب ،باتفاق برخی اصولگرایان شکل گرفتند.دسته دوم بخشی از روحانیون میانه رو و محافظه کار جا گرفتند و دسته سوم روحانیون رادیکال موضعگیری کردند.
دسته اول که منافع مشترک و سرمایه گذاریهای اقتصادی عظیم در کلیه پروژه ها داشتند با تکیه بر قدرت نظامی صف خود را کاملا و قاطع از مردم جدا کردند . دسته دوم روحانیون محافظه کار و میانه رو بود که بیشتر بمردم تکیه داشتند تا حاکمیت مثل مدرسین حوزه علمیه . دسته سوم روحانیون رادیکال بودند که معتقد به بازگشت به روش و رهنمود دوران خمینی داشتند و پایبندی و بازگشت باصول قانون اساسی مورد نظرشان بود . در این دسته منتظری –صانعی-خاتمی-دستغیب-کروبی نقش اساسی داشتند . در این گروه موسوی بعنوان کاندید برنده انتخاب وجه مشترک داشت و مهره اصلی جنبش گردید. دراین بین رفسنجانی با همان تفکر فرا جناحی گلیمش را از آب میکشید.بعنوان حلال بحران وارد بحران شداما قدرتمندان صف اول با انگشت گذاری روی آلودگیهای اقتصادی خاندان رفسنجانی و نیز داشتن وجه اشتراک با رهبری در تمامی حوادث سی سال حکومت جمهوری اسلامی از اعدامهای ر آغازین حکومت اسلامی تا اعدامها و تجاوزات جنسی سالهای 60 تا 67 بدختران زندانی ، تا قتلهای زنجیره ای که هر دوی این رهبران قدرتمدار حاکمیت در آن نقش داشتند ، ناگزیر آنها را در یک صف قرارداد. در حقیقت رفسنجانی بخاطر بقا وگریزاز احتمالات آینده که جنبش در پیش رونده گیش میتواند بر او وسایرین تحمی
ل و مورد مواخذه قرار دهد به عبای رهبری وقدرت نظامی پناه برد . برخلاف برخی از طرفداران جنبش سبز که باورمندند حضور رفسنجانی در کنار رهبری میتواند کمکی به حرکت جنبش بکند ،سخت در اشتباه بودند.بطوریکه کروبی در نامه ای که بعد از مجلس خبرگان به رفسنجانی نوشت ،دقیقا وی را مورد پرسش قرار داد ،که از موضع خود عدول کرده است .خاتمی،کروبی،موسوی بدلیل قرار گرفتن در راس هرم جنبش خصوصا کروبی از پیگیری مطالبات مردم قدمی عقب بر نداشته و بحق میتوان گفت که موضع گیری های کروبی در همه موارد سیاسی-اجتماعی از حقوق اقوام ،ادیان مختلف گرفته تا حقوق برابری طلبی زنان و سامانهای مدنی و نهادهای اجتماعی سبب شد که موسوی ناچارا با کروبی همصدائی نماید . دراین میان دو جنبش تاثیر گذار مستقیم بود ، اول جنبش زنان ، دوم جنیش دانشجویی . در بخش فرهنگی اشاره خواهم کرد که اصولا چرا جنبش دانشجویی در ایران قوی است . جنبش زنان که از دوران اولیه ریاست خاتمی برای دفاع از حقوق خود فعالیت خود را آغاز کرده بودند در این مدت چند سال بخوبی جایگاه اجتماعی خود را یافتند بطوریکه در این حرکت اعتراضی جنبش سبز ،بخش عمده ای از زنان سنتی با آنان همرا شدند و این یک نوید خوبی برای زنان بود .
نکته ای که لازم است دراین جنبش سبز در نظر گرفته شود – یک فقدان رهبران آگاه و با تجربه سیاسی در کنار موسوی –کروبی است .دوم فقدان برنامه مشخص و استراتژی هدفمند . درست است که در همه تحولات اجتماعی باید پذیرفت که همه حرکات در تحولات اجتماعی میبایست گام بگام و سنجیده طی شود ،اما این بدان معنا نیست که جنبش سبز روی برخی اصول قانون اساسی ،ایستا و در جا بزند . این نکته که توسط موسوی وخاتمی مطرح شد،شکافی در میان جنبش بوجود آورده است ،زیرابدنه جنبش گامهای به جلو برداشته و خواهان جدایی دین از حکومت است و این نکته ای است که رهبران جنبش را همچون نامه مطالبه محوری رهبران را بجلو راند.ضرورتا بدنه جنبش ناگزیر است که هدفمند حرکت کند که در صورت همراهی موسوی و خاتمی باتفاق پیش خواهند رفت اما چنانچه سر مواضع خود پافشاری کنند ،جنبش حرکت خود را سازمان یافته به پیش خواهند برد .که بنظر میرسد که در این مسیر تنها همراه جنبش کروبی خواهد بود . در اینجا لازم است یاد آوری شود گه رفسنجانی تمام تلاشش تثبیت موقعیت از دست رفته روحانیت در جامعه است زیرا این جنبش سبز ،تنها جنبش مردمی بود که زیر نقطه نظرهای روحانیت نرفت و بر آنها تکیه نداشت و ندارد . آنچه بواقعیت نزدیکتر است آن است که همه روحانیون از سمت وسوی جنبش بسیار در هراسند ،زیرا جهت آنرا در کنار گذاری دین از حکومت میدانند، از طرف دیگر جنبش نیز بخود اعتماد ندارد ، به همین دلیل فاقد برنامه منسجم وهدفمند است . لذا بخرد جمعی روی آورد که در پیشرفت آن تاثیر منفی موقت دارد. اما قطعا خرد جمعی ناگزیر در آینده شکل و برنامه دار خواهد شد و مسیرش را بدرستی طی خواهد کرد .
طیف نیروهای سیاسی-اجتماعی که در شرایط فعلی خود را به شعارهای عناصر راس جنبش پا بند کرده اند طبعا جنبش را بجلو نخواهد برد . گرچه باید پذیرفت که کروبی-موسوی-خاتمی ضرورتا از موضع روحانیت و صدر انقلاب و قانون اساسی فراتر نمیروند ، اما این موضع گیری دیر پا نخواهد بود . دیگران و سایر عناصر متشکله جنبش بپذیرش آن تن در نخواهند داد ،زیرا برگشت به عقب و در جا زدن خواهد بود . بنابراین نیروهای دموکرات و طرفداران دموکراسی یک گام جلوتر از راس جنبش خواهند رفت و رهبران فعلی را بجلو حرکت خواهند داد . تا جاییکه همراه با جنبش حرکت کند.
نیروهای متشکله جنبش سبز که عمدتا از اقشار پایین دست و فرودست از نظر دهک های اقتصادی شکل گرفته شامل نیروهای اجتماعی ، از مزد بگیران یدی – فکری گرفته تا عنصر فرو دست جامعه که مطالبات بخش بزرگی از آنان نه دموکراسی (آزادی – حقوق بشر) که بیشتر جنبه اقتصادی و سهم خواهی از رانتهای در تیول قدرتمندان در حاکم است و طبعا عامل اقتصادی زمینه ای مشنرک جهت همسویی و بسامان کردن خط حرکت جنبش سبز بسوی دموکراسی در آینده خواهد شد .
اگر چه جنبش نیاز به زمان بیشتر ورسیدن به وحدت نظر در مرحله فعلی دارد اما در زمان مشخص و شرایط مشخص به وحدت عمل منتج خواهد شد . باید توجه داشت که بحرانهای اقتصادی و تورم ناشی از ورود کالاهای خارجی ، که تعطیلی واحدهای تولیدی داخلی را در پی خواهد شد ،شرایط لازم جهت ساختار شکنی فراهم خواهد ساخت . اما اگر تا آنزمان برنامه مشخص و منسجمی در راستای آینده و هدف مورد نظر طرح و ارائه نشود ، ممکن است که جناحی از عناصر رادیکال مذهبی قدرت را بدست گیرند ،که این اقدام میتواند تا مدتی جامعه را از رسیدن به دموکراسی مطلوب باز دارد.
آنچه در پیش روی جنبش در حال حاضر بنظر میرسد ،استمرار و حرکت بجلو بصورت بطئی اما قطعی است .
آنچه در جنبش لازم است مورد توجه قرار گیرد :
الف – فقدان سازمان دهی در بدنه جنبش است .
ب – فقدان برنامه کوتاه مدت و دراز مدت
ج – مشخص کردن شرایط همسویی با کارگران فعلی جنبش سبز و سایر طبقات و نهادهای اجتماعی
د- عدم توجه به سازماندهی نهادهای مدنی -صنعتی و پیوند با نهادهای مدنی موجود در جامعه .
بخش سوم – بخش فرهنگی
سطح فرهنگی هر جامعه ای معرف رشد و تعالی آن جامعه میباشد . هرچه این سطح کم عمق از نظر کمی وکیفی و نازل باشد ، آن جامعه عقب مانده تر است . جامعه ای دارای بالاترین حد اعلای فرهنگی است که هرگونه آزادی که به حدود آزادی دیگران خدشه وارد نکند ،مجاز میباشد . فرهنگ یک جامعه از ظرفیت پذیری افراد آن جامعه در قبال دیگران تعریف میشود.آزادی بیان ،قلم،اندیشه،دین،جنسیت،قومیت وبرابری در همه سطوح اجتماعی بعنوان شهروند در این مقوله انعکاس دارند . در جامعه ما متاسفانه بعلت عدم گسترش آموزش و پرورش نیروهای اجتماعی در طول تاریخ که بدرازای همه تاریخ کشور ما ریشه دارد. شکل آموزشی در آن جنبه عمومی و نیاز اجتماعی تعریف نشد .حاکمیتهای استبدادی-دیکتاتوری یکی ازعوامل بازدارنده رشد آموزشی بودند. دیدگاههایی نیز وجود داشت که رشد و آموزش اجتماعی را مغایر با بقا و استمرار حاکمیت خود میدانستند . حوزه های علمیه هرگز تمایلی به گسترش آموزش در سطح وسیع را نداشتند . زیرا برای این جماعت خلق الله باید باور دار روحانیت باشد .پس باید مقلد و متعبد باشد.رشد شعور آنان یعنی گریز از تعبدوتشکیک به گفته های کتاب الهی تلقی میشد.عوامل دیگر تکثر قومی و زبانهای بومی متفاوت در کشور که آموزش ووحدت گرایی را ناموزون ودیرپا میکرد.ازسوی دیگرعدم دسترسی مردم به تعلیم دهندگان و نیز عدم تمایل بخش بزرگی از مردم به فراگیری سواد (نمونه آن افغانهای فعلی )فقدان مکتب خانه ها در سطح جامعه و نیز در سالهایی که عنوان ملت یافتیم نیز در احداث مدارس تسریع نشد . در دوران مدرنیزه هم در توسعه فرهنگ و رشد آموزشی در جامعه همت لازم نبود . در این دوران علیرغم رشد در بخشهای صنعتی-کشاورزی-خدماتی،آموزش آنچنان گسترش نیافت که کلیه احاد جامعه را فرا گیرد و در نتیجه سبب نشد که شیوه تفکر تاریخی جامعه ما که ناشی از نوعی اندیشه سنتی سلب که به چندین صدسال برمیگردد تاثیر گذارد.این عدم تاثیر پذیری سنت از مدرن،بعلت عدم نقد ریشه های سنت و همراهی نکردن آن با مدرنیسم بود.بطوریکه بازتاب تحولات جامعه همزمان رشد منطقی پیدا نکرد.شیوه تفکرسنتی سلب که بازتابی از دوران سلطه تازیان بر کشور ما پراکنده شد،آنچنان بود که حتی دردوران مبارزات مشروطه خواهی عناصر متجددومتفکران تحصیل کرده ما هم برحسب فشارفرهنگی سنتی ،اندیشه ای التقاطی داشته.همهمطالب و مسایل جهان را در قالبهای شرعی-اجتماعی بیان میکردند.درحقیقت زمینه یک تفکر کهنه و نامداراگری راکه اززمان حضوراعراب درجوامع غیر عرب مانندایران جایگزین کردند.(تقیه)بود.یعنی مماشات کردن ،یعنی بنوعی خطر رارفع کردند. این اصل و اصل اول که هرمکاتبی غیر از مکاتب الهی گمراه کننده و مستوجب عقوبتهای آسمانیست ،آنچنان جاافتاده و پاگیرشد که حتی روشنفکران زمانه ماهم قادر به گریزازاین تسلط فرهنگی نشدند.درحالیکه وحدت گرایی ما قبل از حمله اعراب نوعی وحدت گرایی جذب اقوام و انعطاف پذیری بود. این تفکروفرهنگ تازی سبب شد که آحاد مردم نه ترس از قدرت حاکمان که ترس از عقوبتهای الهی و آخرت ،عامل سرسپردگی و عدم مقاومت در مقابل تازیان گردید که تاریخی پانصد واند سال بدرازا کشیده است.این فرهنگ عربی آنچنان در جامعه ما ریشه دوانده که تاامروز نیز رنگ و بوی آن حس میشد. در تک تک ما افراد صنفی- اجتماعی تماعی-عناصرسیاسی-فرهنگی عربی حتی در احزاب جامعه ما نفوذ و حضور ملموس دارد. که این نوع اندیشه گرایی تئوکراتیک،سبب و علت ناپیوندگی ممکن در جامعه ما بود وهست،زیرا این عامل در وحدت ملی نقش بسیار منفی بازی کرده و حاکمان نیز بخوبی از این تضاد در درون جامعه برای بقای خود استفاده میکردند.(مارکسیست اسلامی) نمونه آنست.این شیوه تفکرسبب بی اعتمادی نسبت به هم دربطن جامعه شد.بارزترین نمونه این تفکر بازمانده تاریخی درمبارزات57بود که کلیه مردم در
یک نظر متفق القول بودند.بدون تبادل نظرو بازدید در شعارهایشان. تنها ساختار شکنی نظام سلطنتی مورد نظر بود,زیرا توده مردم نپذیرفته بود که خاندان سلطنتی دارای اعتقادات مذهبی است ولی در مبارزات سالهای بعداز 57 ,توده مردم بخوبی نشان میدهند که با گسترده مرده همسویی ندارند. چون با حاکمیت وجه اشتراک دارد و ناخواسته اسیر آن است . چون در خویشتن آنان نیز بی منطقی اعتقادبجای اعتقاد نشسته است .از این رودر ساختار شکنی پا پیش نمیگذارد. حتی اگر عوامل اقتصادی نیز او را مجبور کند تا مدتها مقاومت خواهد کرد. در این شرایط و شرایط مشابه آن در سالهای قبل از انقلاب بخوبی
دیده میشود که در کشورهایی همچون ایران –کره-تایلند-برمه که تحصیل کرده گان آنها طرفدار دموکراسی و خواهان آزادیهای مدنی – اجتماعی هستند , دانشگاهها مرکز فعالیتهای سیاسی-فرهنگی این جوامع میشوند. درحقیقت بدلیل فقدان احزاب سیاسی در بطن چنین جوامعی ,دانشگاه و دانشگاهیان کاتالیزور احزاب و انتقال آگاهی سیاسی – فرهنگی در بطن جامعه عهده دار میشوند. این تجربه را در کشور ما در دوران رژیم پهلوی تجربه کرد و از اثرات آن بخوبی آگاهی دارد.این روش مبارزه آنقدر ادامه خواهد یافت,تاجامعه به مطالبات سیاسی-اجتماعی خود برسد.همچنانکه دانشجویان و دانشگاهیان کره پس
از رسیدن به دموکراسی و داشتن امکانات بیان آزاد , مانند گذشته در مسایل سیاسی – اجتماعی حضور ملموس و جهانی ندارد .
اکنون به این نکته باید توجه داشت که تفاوت 57 و 88 ریشه در تفکر فرهنگی برای ساختار شکنی است . در57 وحدت ساختارشکنی بود! اما با اعتقادات مردم تضاد نداشت , ولی در 88 ساختار شکنی درواقع ضرورت و خواست جامعه بود ,اما چون بخش گسترده ای (حدود 30 تا 35 در صد) جامعه ما هنوز اسیر اعتقادند و چون حاکمیت را با خود همسو و هم عقیده میپندارند, در شکستن آن تردید دارند. در این شرایط لازم است که به نقش دانشجویان و تاثیر گذاری جنبش آنان بها لازم داده شود .درست است که اکثر آنها تنها در دوران حضور در دانشگاهها اکتیو هستند،پس ازفارغ التحصیلی اکثریت پاسیو و غیر فعال میشوند ،اما
در همان مقطع تاریخی فراگیری و تعلم عامل انتقال بخش وسیعی از مطالبات جامعه بدرون توده هاخصوصا روستاها برده در نحوه درک آنها نسبت به جامعه تاثیر مثبت میگذارند.روستایی های که عموما ترمز کننده جوامع بسوی رشد و تعالی و مدرنیسم هستند . از نکات قابل توجه در تاریخ مبارزات سالهای معاصر اینکه در سال 56و57 هرگز روستائیان در تحولات و اعتراضات در سرتاسر کشور شرکت نداشتند.جالب اینکه در همین سالها نیز روستائیان مایل به مشارکت در تحولات اجتماعی نیستند. به دو علت : اول مقاومت در تغییر پذیری مناسبات اجتماعی ، دوم ترس از شکست و درهم ریزی اعتقادات سنتی . در آغاز فر
هنگ جامعه اشاره ای شد که پایه فرهنگ با آموزش و شناخت حقوق انسانی یعنی فرهنگ حقوق انسانی (بشری) شرط گسترش همگرایی و همسویی و دموکراسی است .
حقوق انسانی (بشری) شرط لازم فرا گیری و آموزش کلیه آزادیهائیکه انسان را مقید و متعهد به آن کند، است. که در بالا درج گردید.جامعه ای دارای آزادی است که حدود و اختیارو انتخاب در وظایف خود را بشناسد ، حد آنرا نیز بداند . آزادی در شعار تحقق نمییابد ،بلکه در واحد کانون جامعه یعنی خانواده شکل میگیرد و انسجام پذیرش میشود . وقتی ما تفکر مردسالاری را غالب در اندیشه فرهنگی مجاز بدانیم ،هرگز به درک درست آزادی نخواهیم رسید . زن و فرزندان از هر جنس که باشد وقتی در مناسبات خانوادگی حق حضور و نظر نداشته باشند ، شناختی از حقوق بشری نخواهیم داشت .در شرایط کنونی جامعه ما متاسفانه نه تنها جوانان که بزرگسالان نیز بدلیل سلطه فرهنگ بنیاد گرایی، دو شخصیتی و نامتعارف ومتناقض هستیم. در هر تصمیم گیری مردد و نا متعادل عمل میکنیم ، هرگز هم از خود نپرسیدیم چرا ؟ وقتی جوانان ما در مدرسه بنوعی تعلیم میبینند که در خانه بنوعی دیگر با همان موضوع برخورد میشود ، وقتی دانشجو در دانشگاه بمطالبی برخورد میکند که در سطوح کلیه آموزشی فرا مرزی بنوعی دیگر تحلیل میشود ،نمیتواند نسبت به موضوع اولیه معترض و مورد تردید قرار ندهد .جامعه را نمیتوان بصورت مقلد وادار به پذیرش مسائل غیر علمی و اصولی کرد که جواب آن در گذشته علم بشری داده شده است.اما جامعه ما نیاموخته است که بهم اعتماد کند ،باید آگاهانه بپذیرد شرط عمل مشترک رسیدن به وحدت نظر مسائل مشخص و مشترک تا گام بعدی ضروری است که میبایست آنرا شناخت و بکار گرفت و گرنه موفقیت در عمل دور دست خواهد بود . وحدت نظری ،وحدت فرهنگی ملی را بهمراه خواهد داشت ، که در حقیقت لازم و ملزوم هم هستند .
15/8/88