آمی تیس میرزائی
اینجا ایران است سرزمینها تضادهای عجیب و انسانهای عجیب تر. کشوری متشکل ازشاید هزاران قوم و ایده و باور. اینجا ایران است سرزمین پاک و دوست داشتنی من، قطعه ای از بهشت موعود. اینجا ایران است. و من زنم، زنی ایرانی. زنی که همیشه جای خود را در تاریخ سرزمین اساطیری اش داشته است، در همه جا حتی افسانه ها. چه ادبا که براساس جایگاه او داستان پردازی ها نکرده و چه شاعرانی که برایش چه شعرها نسروده اند و همیشه همینطور بوده که سهمی از تاریخ این سرزمین متعلق به من بوده است.

چه شیرینها، چه لیلی ها، چه رودابه ها و تهمینه ها، چه شاخه نباتها که امروز حتی پا از کتابها بیرون گذاشته اند و شاید قسمتی از فرهنگ ملت ایران شده اند.
اما برای زن ایرانی همیشه در بر همین پاشنه نچرخیده است. در کنار همه ی دوست داشتن ها، عشق ها، اشعار، داستانها و واقعیتها همیشه جایی برای تلاش یا شاید نبرد زن ایرانی برای احقاق حقوقش، وجود داشته است. حقوقی که همواره به شکلی آشکار یا دستی نهان در پشت پرده ای، سعی در از بین بردن آن بوده است. اما من زنم، زن ایرانی.

من زنم. زنی که سالهاست برای خواسته هایش مبارزه کرده است.

زنی که سالهاست تهدید می شود، مجبور می شود، مظلوم می شود اما هر روز قوی تر از روز قبل شروع میکند. هر روز بهتر از روز قبل جایگاهش را در می یابد. هر روز بیشتر می داند که اساس زندگی بی وجود او از بنیان نابود است و البته هرروز بیشتر از قبل می فهمد که فاکتوری کلیدی در همه معادلات است چه در سطح خانواده و چه در سطح جامعه ای که مردنماها و زن ستیزها سعی در نادیده انگاشتن او دارند. جامعه ای چون ایران که قانون و صاحبان زر و زور ودر بسیاری موارد حتی مردان خانواده سعی دارند ، وجودش را منکر شوند و او را نه به عنوان انسانی صاحب عقل و درایتی وصف ناشدنی، بلکه موجودی درجه چندم به حساب آورند. و عجیب است که این زن ستیزی را با تمام قوا و قدرت به سوی نهادینه شدن به شکلی فرهنگی پیش می برند اما تا امروز موفق نشده اند.

مردانه و زنانه بودن، مانع تراشیدن، توهین کردن، سعی در القای ناتوانی. اما به راستی چرا؟ شاید فراموش کرده اند که من به عنوان یک زن چه جایگاهی در طول تاریخ داشته ام.

نمی دانند نه تنها در تاریخ ایران بلکه سایر ملل چه زنها که خود یک تنه برگی از تاریخ شده اند. فراموش کرده اند که هیچ نیرویی توان نابود کردن یا ایستادن در برابر درایت و ذکاوت زن را ندارد و تاریخ پر است از نمونه هایی که مدعای مرا به عنوان یک زن اثبات میکند.

من زنم. من زینبم، هم او که اگر نبود کربلا برای همیشه در کربلا می ماند. او که در بارگاه یزید حجاب از سر برداشت تا به بی خبران و جاهلان عالم برای همیشه تاریخ یادآور شود که ظلم ستیزی، دادرسی و ستاندن حق مظلوم از حجاب دختر کسی که آوازه ی عدلش عالم گیر است، واجب تر است. راستی اگر زینب در بارگاه یزیدیان و خولی مرامان امروز حجاب از سر بر می داشت به چیزی جز ارتداد و محاربه محکوم می شد؟

یزدیان با همه ی تلاششان، اما شکست خوردگان همیشه تاریخ هستند چرا که زینب قبل از اینکه دختر فاطمه(س) باشد و علی(ع)، زن بود. زنی نستوه و شکست ناپذیر.

من زنم. من مادرم.

سهراب زاییده ی من است. چه فرقی می کند تهمینه باشم یا پروین فهیمی؟ مهم این است سهراب از وجود و دامان من به مسلخ حق خواهی و آزادی خواهی رفت.

من زنم. گمان مبر که تاب نابود کردن مرا داری. من به قدمت یک تاریخ برای بودنم مبارزه کرده ام و تو به قدمت یک تاریخ تلاش کردی وجود مرا انکار کنی. تو جاهلانه همواره مرا تهدید کرده ای اما من هر بار و پس از هر تهدید عاقلانه تحقیرت کردم و حقارتت را به رخ کشیدم، ای کسی که با تمام توان مرا نادیده میگیری!

من زنم. من مادر علی حسن پور اصفهانی هستم. کسی که سفاکان رژیم بعد از چندین ماه در به دری و بعد از دریافت 10 میلیون تومان جنازه ی فرزندم را تحویل دادند تا خردم کنند اما نتوانستند. گفتند برای هر گلوله 2 میلیون و برای سردخانه 6 میلیون. اما چه شد؟ داغ فرزندم اگر مرا از پای در نیاورد باعث شد که آبدیده تر از سابق شوم. قوی تر از قبل شوم و حالا منم، مادری که فرزندش را برای آزادی ملتش تقدیم کرد و شمایید که دستتان به خون یک ملت آلوده است.

من زنم من مادرم. ندای من ندای ظلم ستیزی ملتم شد. اسم فرشته ی مرا حتی آنها که هم وطن نیستند شنیدند و بر در و دیوارهای شهرهاشان نوشتند. ندا، ندای من است.

اما از چه رو است که یزیدیان خود را به کوری می زنند؟

احسان، کیانوش، اشکان، ترانه و ... فرزندان من هستند.

من زنم چرا فکر میکنی توان شکستن مرا داری؟

من زنم من همسرم، همراهم، همدلم، مایه ی آرامشم.

گاه فخرالسادات محتشمی می شوم و ماهم را در آسمان می بینم و گاه مهدیه ی محمدی مظهر صبر و ایستادگی و رفیق سفری که شاید هرگز زمان آن فرا نرسد!

من مادرم، همسرم، همراهم، فیلسوفم و امروز سومین اندیشمند عالم.

من زنم همان زنی که رنجها و مصائبش نه تنها در حد خانواده بلکه در حد یک جامعه نادیده گرفته می شود و هر روز مواجه است با قدر ناشناسی و ناسپاسی.

چگونه میشود فراموش کرد که زنان سرزمین من طی سالها پرچمدار شهامت و شجاعت بودند، آنجا که 8 سال یا در جبهه ها جنگیدند یا همسر و فرزندشان را برای دفاع از سرزمینشان تشویق کردند. همسر و فرزندی که یا پیکرشان بازگشت یا جسمی ناتوان و نیازمند مراقبت.

اینجا ایران است کشور من!

کشوری که مرا در آن، به خاطر عقیده و آزادی خواهیم به بند می کشند اما من هرروز قوی تر می شوم. ترسم از زندان رفتن می ریزد و بیشتر از روز قبل درمیابم که خواسته ام برحق است چرا که اگر نبود سفاکان این چنین از عقیده و نظر و شهامت من نمی ترسیدند.

و امروز در جایگاهی هستم که مردان سرزمینم هم، مرا همدل و یار هستند و پا به پای من از حقوق همه زنان سرزمین سبزشان دفاع می کنند. مردانی که بی شک بسیاری شان با همان عقاید زن ستیزانه رشد کرده و بالیده اند اما امروز می دانند که نمی توان وجود همسر، مادر یا خواهرشان را نادیده انگاشت فقط به خاطر عقایدی تاریخ مصرف گذشته و پوسیده.

می دانند که زنان امروز ایران جایگاهی ویژه در رهبری و پیشرفت جنبش سبز دارند که اگر نبودند و مشارکت نداشتند جنبش سبز امروز و این چنین با قدرت و صلابت راهش را از میان نیزه های زهرآلود عداوت باز نمی کرد و پیش نمی رفت.

من زنم، زن ایرانی