نادره افشاری
من البته مدعی نیستم که سرکار علیه بانو «زهرا رهنورد» همسر جناب میرحسین موسوی یکی از رهبران جنبش نسبتا مدنی و مدرن این روزهاست، یا زبانم لال میتواند باشد؛ بلکه معتقدم که حضور این بانو با آن لچک گل/گلی، تازه زیر آن چادر دولا پهنا، به عنوان «مدل» زن ایرانی ِ «مدرن و آزاد» در «پشت ِ سر» همسرش، هر چه نباشد، یک طنز کمدی تاریخ ایران، پس از آن همه مبارزه ی آزادیخواهان مدرن ایرانی است.
این روزها، در قرن بیست و یکم میلادی و پس از این انقلاب خجسته ی اینترنتی که همه چیز و حتی «آزادی زنان» را جهانی کرده است، این رهبران در کشاکش بحران زدگی فکریشان، میخواهند و میکوشند که مدل کمدی پوشش «زهرا خانم» را به عنوان «الگو»ی زنان ایرانی به جهانیان انگشت به دهان مانده عرضه کنند. بیهوده نیست که ما زنان ایرانی این «مدل» تازه [کهنه] ی چادر و حجاب گل/گلی زهرا خانم را، تنها نماد «کشیده» ای جانانه بر گونه مان میبینیم و نه بیش!
در کشوری که در سال 1303 خورشیدی پروین اعتصامی را دارد که در شعر نابش از زن در بند و حجاب انتقاد میکند، آن هم در جشن فارغ التحصیلی[1] دبیرستانش؛ پس از آن هم در هیئت زنی مدرن و شکفته، استوار در کنار رضا شاه فقید برای برافکندن حجاب اجباری از سر زنان ایرانی میایستد، چنین سرنوشت کمدی چه نامی میتواند داشته باشد؛ یا مثلا اگر گوش شیطان کر پروین این روزها سر از خاک به در آورد و در تداوم نسلش، زنی در هیئت زهرا خانم را «پشت سر» رهبران جنبش سبز به عنوان نماد زن ایرانی در قرن بیست و یکم میلادی ببیند، چه خاکی به سرش خواهد ریخت!؟
این تازه آغاز قرن چهاردهم خورشیدی است که پروین آن شعر شیوا را در تشریح اوضاع و احوال زنان ایرانی آن دوران [این دوران؟] میسراید؛ یازده سال پس از آن شعر ناب «نهال آرزو» ست که رضا شاه فقید برنامه ی «زندان زدایی» از زنان ایران را در برنامه ی کارش میگنجاند.
در باره ی «رهبری جنبش سبز» نوشته اند که:
«متفکرش کی؟ سرکار خانم زهرا رهنورد؛ فول پروفسور دانشگاه، نقاش و مجسمه ساز و نویسنده ی حکومت اسلامی در بدو تاسیس؛ «متفکرِ فعال» در زمینه ی تئوریزه کردن حجاب اسلامی و زن محجبه که امروز زنان ما هر چه بر سر و هر چه بر تن دارند، حاصل «تفکرات» و «تعمقات» ایشان است!»[2]
البته تنها من نیستم که این نمایش کمدی حجاب گل/گلی زهرا خانم را تف غلیظی بر مطالبات آزادیخوانه ی زنان ایران میبینم؛ بسیاری دیگر هم همین نگاه را به این «بقچه ی حمام» دارند؛ ببینید:
«در آستانه ی قدرت گیری جمهوری اسلامی روزی نبود که از بلندگوهای مساجد، زنان بدون حجاب را تهدید به مجازاتهای سنگین نکنند. زندانها مملو از زندانیان سیاسی بودند و جنازه ی جوانان انقلابی را در گورهای جمعی با بلدوزر میپوشاندند.
«اعتراضات خیابانی «زنان انقلابی» که با شعار «ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم» و «نه روسری، نه توسری» به میدان آمده بودند، با چماق و اسید پاشیدن از جانب اراذل و اوباش حزب اللهی و خواهران زینب جواب میگرفت. [آنها] زنان معترض را «عروسکهای غربی» مینامیدند.
[تاکید کنم که من این واژه ی «انقلابی» را در این «نقل قول» درست نمیدانم؛ چون اساسا «انقلابیون» همدست، همراه، همپا، همکار و همسوی سید روح الله خمینی بودند؛ اتفاقا این زنان مدرن و «غیرانقلابی» بودند که به حجاب اجباری اعتراض داشتند؛ عدم اعتراض «انقلابیون» به هجوم به زنان ایرانی و توجیه و تاویلهای کمونیستی/اسلامی/ملیشان در روزنامه ها و مجلات «انقلابیون» هنوز هم قابل دسترسی است. پوشش زنان معترض در هشت مارس 1979 نشان میدهد که این طیف ِ انقلابیون نبودند که به روسری و توسری اعتراض داشتند!]
«در آن زمان زهرا رهنورد سردبیر اطلاعات بانوان به نام «پویندگان راه زینب» بود. او و همکارانش تلاش بسیاری برای بازگرداندن زنان به خانه و وظایف خانه داری کردند. رهنورد در این نشریه، زنان را منشا اسلام دانسته و کشف حجاب در زمان رضا شاه را به معنی تجاوز به ملت و اسلام تعبیر کرد. [چه کشفی؛ برای همین باید به زهراخانم جایزه داد!]
«از دیگر افتخارات او نوشتن کتابی در باره ی قران بود و در کنار خواهران زینب چماقدار در مقابل سنت شکنی دختران جوان علیه حجاب در دانشگاهها انجام وظیفه میکرد. یک دهه بعد... زهرا رهنورد از جمله کسانی بود که تلاش کرد جمهوری اسلامی را متوجه ی خطر رو به فزاینده ی «بد حجابی» بکند. این «مغز متفکر» در تحلیلش از اوضاع آن دوره چنین گفت:
«متاسفانه دولت اسلامی در جنگ حجاب شکست خورده است. ارزشهای اسلامی قادر به حمایت از زنان [کذا] نشدند و حمایت و پشتیبانی زنان را به خود جلب نکردند.» [یعنی نتوانستیم زورکی همه ی زنان را چادر/چاقچوری کنیم و دوباره بچپانیمشان تو اندرونیها و حرمسراها!]
«آخرین شاهکار فکری رهنورد به دوره ی قبل از انتخابات برمیگردد. او با یک چارقد گل/بوته ای در کنار همسرش، موسوی، کمپینهای تبلیغی - نه برای [تحقق] مطالبات زنان - بلکه به نفع شوهرش براه انداخت. الگوی او بیانگر عقب مانده ترین قشر جنبش زنان بوده و در مصاحبه هایی پیرامون حقوق زنان، در جواب خبرنگاران خاطرنشان ساخت که حجاب برای او یک مساله ی دینی است و او این مساله را امر خود نمیداند. [یعنی این بانو موظف است با توسری، روسری و چادر به سر زنان بکند که کرده است.]
«مضحکه ی گل و بوته ی زهرا رهنورد، کمپین یک میلیون امضا و همگرایی جنبش زنان، کم کم در مدار سبز جا باز کرد. جنبش «بدون خشونت زنان» تشویق برقعهای سبز، شعر و قصه گویی و خاطره های سبز، سیمای امروز قشر ملی/مذهبیها و لیبرالها شد...
«جنبش زنان سبز در نبود جنبش زنان آزادیخواه و برابری طلب که در چهار سال اخیر تا به الان از دست رژیم ضربه خورده و هر گونه فعالیت آنها با زندان و اعدام جواب گرفت، تصویری بشدت عقب مانده و وارونه از مبارزات زنان برای مطالباتشان به جهان نشان داد...»[3]
این هم در پرانتز و تنها برای نمایش گوشه ای از «بحران رهبری» جنبش فعلی، در هیئت مادینه ی آن!
اما «...اکنون وقت آن رسیده است که ببینیم آیا خانم رهنورد اصلا میتواند در جایگاه روشنفکری قرار بگیرد، تا بعد بتوانیم به این ادعا [ی همسرش میرحسین موسوی] که ایشان مهمترین زن روشنفکر ایران است، نیز رسیدگی کنیم... مفهوم روشنفکر و روشنفکری (که ابتدا در دوران مشروطیت در لباس «منورالفکر» به سرزمین ما آمد و سپس تبدیل به «روشنفکر» شد) در واقع برآمده از غرب و مربوط به دوران رنسانس و سپس جنبشهای روشنفکرانه ی اواخر قرن نوزدهم است. بخصوص رایج شدن اصطلاح «اینتلکتوئل» در ارتباط با ماجرای گرفتار شدن شخصی به نام «دریفوس» و اعتراض سیصد دانشمند و نویسنده و هنرمند فرانسوی به گرفتار شدن او گره خورده است. و از آن پس هم این اصطلاح در مورد کسانی به کار رفته است که پایه های دید و جهان بینیشان بر خرد و عقل، انسان محوری و مسئولیت در قبال دیگران استوار است، پدیده های جهان را در چارچوب خرد و با منطق دانش علمی تحلیل میکنند، و به هر آن چه تخیلی، توهمی، و بیرون از چارچوب آزمایش و تکرار علمی است، یا کاری ندارند و یا آنها را به دیده ی تردید مینگرند...
«در کنار این همه، دیگر ویژگی روشنفکر، داشتن شناخت، آگاهی، نوگرایی، مخالفت با هر نوع تبعیض و خواستاری برابری و عدالت، و احترام به حقوق انسانی هر فرد، بدون هیچ قید و شرط و برکنار از هر مذهب و مرام و عقیده و سلیقه ای است... [اما زهرا رهنورد] به جهان و جامعه و انسان نگاهی عمیقاً مذهبی (آن هم نه اسلامی بلکه برآمده از تشیع دوازده امامی) دارد...
«خانم رهنورد سیاست را به طور کلی با مذهب یکی و، به نوعی، آنها را لازم و ملزوم یکدیگر میداند. دیدگاه ایشان در مورد دین و سیاست از ابتدای انقلاب (یا بهتر است بگویم دو/سه سال قبل از انقلاب) تا کنون تغییری نکرده است. ایشان، در ارتباط با مسایل سیاسی، دو کتاب دارد که یکی «موضع گیری طبقات اجتماعی با فرایند انحطاط یك جامعه در قرآن» است که در سال 1375 منتشر شده، و دیگری که در واقع پایان نامه دکترای ایشان است «دولت اسلامی با الهام از اندیشه ی امام خمینی» است [انگار سید روح الله خمینی فکر و اندیشه هم داشت] که در سال 1374 نوشته شده است. به عبارت دیگر، ایشان یکی از تئوریسینهای حکومت اسلامی (که در کلام آقای خمینی همان «ولایت فقیه» است) بشمار میرود...
«اما، در همان حال، ایشان، در بیان سیر تفکر خود، نشان میدهد که سیری کاملاً قهقرایی و متضاد داشته و از شریعتی به آخوندهایی رسیده است که شریعتی را خارج از دین میدیدند. ایشان، در تازه ترین مصاحبه ی خود با «چلچراغ» میگوید: «دکتر شریعتی و شهید مطهری و آیت الله طالقانی مرا جذب خودشان کردند و دیری نگذشت که امام خمینی (ره) را شناختم...» [عقبگرد تا به قهقهرا!]
«نخست نظری بیاندازیم به آثار ایشان در این مورد: «پیام زن مسلمان» یا «ریشه های استعماری کشف حجاب» و «زن در نظام ارزشی طاغوتی» و «شورش زن بر شخصیت تاریخی خود» و نیز شرکت در تنظیم «قوانین در جهت احیای حقوق زن از ویژگیهای ضداستعماری» در مجلس.
«این کتابها و فعالیتها همگی حاصل سال 1359 (یعنی، دو سال پس از انقلاب) است و نشان میدهد که ایشان در کار توجیه حجاب و مسایل حقوقی زنان، پیشاهنگ فضایی بوده است که دهه ی شصت، یعنی دوران حاکمیت همسرش را به تلخترین دوران سی ساله ی اخیر برای زنان کشورمان مبدل کرده است. ایشان تنها بیش از ده سال بعد به نوشتن کتابی به نام «پیام زن مسلمان» اقدام کرد که در انگلستان بوسیله ی انتشاراتی «هدی» که بوسیله ی حکومت اسلامی پشتیبانی میشد، منتشر شد.
«ایشان درست بر ارتجاعیترین موضعگیری در مورد مسایل فرهنگی و زنان ـ بصورت توأمان ـ دست گذاشته است... معنای این حرف هم آن است که کسی همچون ایشان به ارزشهای عام (یونیورسال) همچون حقوق بشر و رفع تبعیض اعتقاد ندارد؛ چرا که آنها را با «شرع اسلامی» مورد اعتقادش مغایر مییابد...»[4]
معترضه بنویسم که این فرم پوششی زهرا خانم، نماد پوشش عقب مانده ترین قشر زنان در ایران امروز است. فیلمها و عکسهای منتشر شده از خیابانهای ایران همین امر را نشان میدهد. تنها در گردهماییهایی که به سود حکومت اسلامی و با عکسهای خمینی و احمدی نژاد و خامنه ای «آذین» شده اند، چنین زنانی دیده میشوند؛ و البته چندتایی هم زن بدبخت «کرایه ای»! در واقع زهرا خانم با این «فرم نمایشی پوششی» از زن شیعه ی دوازده امامی [و نه زن ایرانی]، که تنها متعلق به بخش «حافظان نظام اسلامی» بخش نرم تن آن است، میکوشد همراه با مطالبه ی حق ریاست جمهوری همسرش، خود در نقش «فرست لیدی حکومت اسلامی» به جهانیان عرضه شود! به همین دلیل است که من ایشان را نه تنها در سنخ زنان آزادیخواه ایرانی نمیبینم، بلکه نماد ظاهر و باطن ایشان را [کتابهای منتشر شده اش] تنها تئوریسین همان آبجی زینبهای خیابانی ارزیابی میکنم؛ برای بیشتر و محکمتر به زنجیر کشیدن زنان ایرانی!
اساسا حضور زهرا خانم در هیئت کمدی «رهبری بحران زده ی جنبش سبز» خود نشان دهنده ی این است که ایشان [و البته تمام باند رهبری جنبش سبز] خواستهای آزادیخواهانه ی زنان و جوانان ایرانی را نمایندگی نمیکنند و خود را نیز موظف به توجه به خواستهای مدرن زنان و جوانان ما برای رهایی از قید و بندهای اسیر کننده ی قوانین اسلامی نمیشناسند. در واقع «رسالت» زهراخانم همین است که با دگنک لچک به سر زنان ایرانی بکند و با توطئه، مطالبات ما زنان ایرانی را در همان چارچوب «شرع شیعی» و ولایت فقیه سید روح الله خمینی زندانی کند.
بد نیست برای یک مقایسه ی کوتاه، یادآوری کنم که ما در تاریخ معاصرمان طاهره قره العین را داریم و در دوران پادشاهی محمد رضا شاه فقید خانم وزیر دکتر فرخ رو پارسای را و اولین شش بانوی نماینده ی مجلس شورای ملی پس از ششم بهمن ماه 1341 را و آن همه زن سناتور و نویسنده و شاعر را و آن همه «ایران بانوان» دانشجو و پزشک و وکیل و استاد دانشگاه و آموزگار و مدیر مدرسه و ... همه چیز را؛ و براستی کمدی است که پس از این سابقه ی درخشان، زنی با این «هیئت» و با این عقب ماندگی فکری، مدل و الگوی زن ایرانی باشد!
بدبختانه همین پوشش بقچه حمامی سرکار خانم زهرا رهنورد، برای نمایش دیدگاه عقب مانده و ضد زن و ضد آزادی ایشان کافی است و دیگر لزومی ندارد که ایشان مطالبات زنان ایرانی به نفع ریاست جمهوری عیالشان مصادره فرماید!
ویکتوریا آزاد[5] در نامه ای برای شهریار آهی و اعتراض به الگو خواندن زهرا خانم در برنامه ی تلویزیونی اش مینویسد:
«... برنامه شما در تفسیر خبر صدای امریکا با آقای چالنگی مرا جداً شوکه کرد. شما از خانم زهرا رهنورد بعنوان الگوئی برای زنان ایران یاد کردید و شجاعت و فداکاری ایشان را تحسین کردید و از ما زنان ایرانی نیز خواستید که از ایشان یاد بگیریم. جل الخالق که سی سال فرهنگ این خواهر زینبها را بزور چوب و چماق به زنان ایرانی تحمیل کرده اند و حالا شما، با ادعای باور به سکولاریزم، این خاله زهراهای دیروز و اصلاح طلبان سبز امروز را برای ما اسطوره میکنید و آنان را به رخ زنان قهرمان ایرانی میکشید که از هرچی زهراست منزجرند. این مصاحبه به تاریخ ششم مارس [2010 میلادی] در آرشیو صدای آمریکا موجود است... سیاست بازی بهر قیمتی جایز نیست. شما این امتیاز را از چه باب به زهرا خانم داده اید؟ ایشان چنین اعتباری را از جنبش زنان در ایران و خارج نگرفت، ولی از شما گرفت. روز هشت مارس در ایران ایشان توانست تنها ده/پانزده نفر اعضای کمیسیون زنان حزب مشارکت را دور خودش جمع کند؛ حتی در مراسم هشتم مارس آنان سیمین بهبهانی هم شرکت نکرد... [به این گزارش توجه کنید!] [6]
خوشبختانه بجز این الگوی حافظ نظام اسلامی ضد زن، ما زنان دیگری هم در تاریخ معاصرمان داریم که نماد واقعی زنی مدرن و از زندان مردسالاری گسسته و گریخته ی تاریخمان هستند. برای تنها یک نمونه ی ساده از پروین اعتصامی یاد میکنم و شعری از او را در این جا میآورم تا نشان بدهم که الگوی ما زنان ایرانی، نه این آبجی زینبهای متحجر که زنانی از سنخ پروین اعتصامی هستند:
«25 اسفند ماه جاری [16 ماه مارس 2010 میلادی] یکصد و سومین سالگرد تولد پروین اعتصامی یکی از برجسته ترین زنان ایران و شاعران زبان فارسی زبان است. رخشنده اعتصامی که به پروین شهرت دارد، اگر چه در فروردینماه 1320 و در سن 35 سالگی در اثر بیماری حصبه درگذشت، اما در طول عمر کوتاهش آثار گرانبهایی در زمینه ی شعر فارسی از خود به جای گذاشت و به حق یکی از برجستگان جنبش برابری و حق طلبی زنان ایران بود. در اشعار پروین اگر چه صبوری و متانت و نیز پاکدامنی ارزشی نیک دارند، اما به مبارزه برخاستن با ستمگران و دادخواهی و کسب دانش دارای جایگاه والاتری هستند.» [7]
بديهی است دختری که در مدرسه ی آمريکايی تهران تحصيل کرده و با فرهنگ و اوضاع اجتماعی اروپا و آمريکا آشناست، وقتی در 17 دیماه 1314 خبر کشف حجاب و آزادی زنان را ميشنود، آن را از سر اعتقاد تأييد ميکند و بدين مناسبت قصيده ای در 26 بيت با عنوان «گنج عفت» ميسرايد و اقدام «رضاشاه» را در سه بيت پايانی آن، به صورت بسيار معقولی مورد ستايش قرار ميدهد:
خسروا، دست تـــوانای تو آسان کــرد کــــــــار
ور نه در اين کـــــار سخت، اميــــــد آسانی نبود
شه نميشد گر در اين گمگشته کشتی ناخدای
ســـــاحلی پيـــدا ازاين دريای طوفانی نبــــــود [8]
پروین در این شعر شیوا که در واقع نفی و نقد دیدگاه عقب مانده ی امثال زهراخانم رهنورد است، زندگی ما زنان را در پس پرده ی تئوریهای کمدی زهراخانمها برای حبس مطالباتمان در چارچوب نظام ضد بشری اسلامی به تصویر کشیده است؛ شعری که به راستی پشتیبانی این عقاب آزادیخواهی را از مطالبات ما زنان نشان میدهد.
زن در ایران پیش از این گویی كه ایرانی نبود
پیشه اش جز تیره روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر كنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها گر زآنكه زندانی نبود
كس چو زن اندر سیاهی قرنها منزل نكرد
كس چو زن در معبد سالوس قربانی نبود
در عدالتخانه ی انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود
دادخواهی زنان میماند عمری بیجواب
آشكارا بود این بیداد پنهانی نبود
بس كسان را جامه و چوب شبانی بود لیك
در نهاد جمله گرگی بود و چوپانی نبود
از برای زن بمیدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی جز تنگ میدانی نبود
نور دانش را ز چشم زن نهان میداشتند
این ندانستن ز پستی و گرانجانی نبود
زن كجا بافنده میشد بی نخ و دوك و هنر
خرمن و حاصل نبود آنجا كه دهقانی نبود
میوه های دكه ی دانش فراوان بود لیك
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود
در قفس میارمید و درقفس میداد جان
در گلستان نام از این مرغ گلستانی نبود
بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست
زیرك آن زن كو رهش زین راه ظلمانی نبود
آب و رنگ از علم میبایست شرط برتری
با زمرد پاره و لعل بدخشانی نبود
جلوه ی صد پرنیان چون یك قبای ساده نیست
عزت از شایستگی بود از هوسرانی نبود
ارزش پوشنده، كفش و جامه را ارزنده كرد
قدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاكی و پرهیز، یك یك گوهرند
گوهر تابنده، تنها گوهر كانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا كه نادان است زن
زیور و زر پرده پوش عیب نادانی نبود
عیبها را جامه ی پرهیز پوشانده است و بس
جامه عجب و هوی بهتر ز عریانی نبود
زن، سبكساری نبیند تا گرانسنگ است و پاك
پاك را آسیبی از آلوده دامانی نبود
زن چو گنجور است و عفت گنج و حرص و آز، دزد
وای اگر آگه ز آیین نگهبانی نبود
اهرمن بر سفره ی تقوی نمیشد میهمان
زآنكه میدانست كانجا جای مهمانی نبود
پا به راه راست باید داشت، كاندر راه كج
توشه ای و «رهنورد»ی، جز پشیمانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود
روانش شاد باد
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - ناگفته نماند که سرودن شعر «نهال آرزو» در آن سالها، آنچنان با جوّ حاکم بر جامعه ی ايران ناسازگار بوده است که «اعتصام الملک»، پدر «پروين»، در سال 1314 و پيش از کشف حجاب، از آوردن اين شعر در چاپ اول ديوان «پروين» خودداري کرده است، تا غوغای آخوندها و عوام را عليه خود و دخترش بر نيانگيزد! http://www.shafighi.com/forum/showthread.php?1689
[2] - http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/khandaniha/article/F_M_Sokhan_1.htm
[3] - http://www.iran-tribune.com/2009-01-25-02-26-06/5394-2009-12-04-04-14-47
[4] - http://shokoohmirzadegi.com/10.AZNEGAAH/az%20negaah-2009/yaddashti-rahnavard.htm
[5] - http://www.newsecularism.com/2010/03/12-13-Fri-Sat/03-12-13-10.htm
[6] - http://feministschool.net/spip.php?article4425
[7] - کیهان لندن، شماره ی 1298 صفحه ی 5